جدول جو
جدول جو

معنی قاتیق - جستجوی لغت در جدول جو

قاتیق
لبن حامض، مطلق ادام، رجوع به قاتق شود
لغت نامه دهخدا
قاتیق
ادام قاتق
تصویری از قاتیق
تصویر قاتیق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قایق
تصویر قایق
کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاتق
تصویر قاتق
چیزی که با نان بخورند مانند ماست، پنیر و دوغ، نان خورش
فرهنگ فارسی عمید
از قاتمک و قاتمق، مخلوط، درهم، قاطی
لغت نامه دهخدا
(یِ)
کشتی. (آنندراج). کرجی. بلم. ناوچه. زورق. قفّه. طراده. لتکا. قارب. ترکیبات: قایق ران. قایق رانی. قایقچی
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ماست. دوغ. در تداول عامیانه نانخورش. ادم. ادام، صبغ. سباغ. (ناظم الاطباء).
- امثال:
گفتم قاتق نانم شود قاتل جانم شد.
هم حلوای مرده هاست هم قاتق زنده ها.
، ترشی که بر آشها کنند. (آنندراج). و آن ترکی است وآن را به فارسی کتخ گویند. (غیاث). چاشنی، روزی. روزی حلال: قاتق نان خود بهم رسانید، یعنی چیزی از کسب حلال بهم رسانید و از پریشانی درآمد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ترکی از پارسی کفچک کچه (گویش مازندرانی) کنچک (پارسی دری زرتشتیان)
فرهنگ لغت هوشیار
از قاتمق ترکی در هم گل ام (گویش نایینی) گل هم (گویش تهرانی) مخلوط درهم
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ترشی چاشنی، نانخورش، ماست ماست، ناخورش ادام، ترشیی که بر آشها زنند چاشنی یا قاتق نان خود بهم رسانیدن، چیزی از کسب حلال بهم رسانیدن و از پریشانی در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قایق
تصویر قایق
کشتی، ناوچه، لتکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاتی
تصویر قاتی
مخلوط، درهم، مجازاً خیلی صمیمی، دوستان خیلی نزدیک، غاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قایق
تصویر قایق
((یِ))
کشتی، زورق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاتق
تصویر قاتق
((تِ))
ماست، خورشت، خورشتی که با نان خورده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قایق
تصویر قایق
کرجی، کلک
فرهنگ واژه فارسی سره
بلم، جهاز، زورق، کرجی، کلک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آمیخته، درهم، مخلوط، ممزوج، درهم برهم، قاراشمیش
متضاد: سوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب بندان کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی