وضع و شکل چند تفنگ که ته آن ها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آن ها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید چاتمه زدن: در امور نظامی، چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای قراول در یک محل
وضع و شکل چند تفنگ که ته آن ها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آن ها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید چاتمه زدن: در امور نظامی، چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای قراول در یک محل
مقدم پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر دراز بال مرغ. (منتهی الارب). در هر بالی از مرغ چهارده پر است و آنکه از همه بزرگتر است آن را قادمه گویند. ج، قوادم و قدامی. (منتهی الارب) (آنندراج)
مقدم پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پر دراز بال مرغ. (منتهی الارب). در هر بالی از مرغ چهارده پر است و آنکه از همه بزرگتر است آن را قادمه گویند. ج، قوادم و قُدامی. (منتهی الارب) (آنندراج)
خاتمه. رجوع به خاتمه شود. آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. به بسطام رفت و منتظر خاتمۀ کار و مآل حال بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 370). - خاتمه پذیر، آنچه پایان پذیرد. - خاتمه پذیرفتن، پایان یافتن. - خاتمه پذیری، خاتمه پذیر بودن. - خاتمه دادن، پایان دادن. - خاتمه گرفتن، خاتمه یافتن. ، کلمه ای که پایان مطلب را میرساند و نساخ کتب در آخر آن بکار میبرند. خاتمه. انتهی. تمت. والسلام. رجوع به خاتمت شود
خاتمه. رجوع به خاتمه شود. آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب. خاقانی. به بسطام رفت و منتظر خاتمۀ کار و مآل حال بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 370). - خاتمه پذیر، آنچه پایان پذیرد. - خاتمه پذیرفتن، پایان یافتن. - خاتمه پذیری، خاتمه پذیر بودن. - خاتمه دادن، پایان دادن. - خاتمه گرفتن، خاتمه یافتن. ، کلمه ای که پایان مطلب را میرساند و نساخ کتب در آخر آن بکار میبرند. خاتمه. انتهی. تمت. والسلام. رجوع به خاتمت شود
یک پای اسب. یکی از پاهای اسب. یکی از دست و پای اسب. یکی از چهار دست و پای ستوران. (منتهی الارب) ، چراغپایه. (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء) ، پائین پای تختخواب، قبضه. شمشیر. دستۀ شمشیر. (ناظم الاطباء) : شاها قوام عالم از دست و تیغ تست بر دست گیر قائمۀ تیغ جانگزای. سوزنی. میان فریقین حربی عظیم قائم شد و جز قائمۀ شمشیر دستگیر نبود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 294) ، ستون. پایه: شراعی از دیباء رومی بدو قائمۀ زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی خطی ص 275) ، آستانه. در. (مهذب الاسماء) ، یک ورق کتاب. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم هندسه آن را گویند که خطی مستقیم را بر خطی مستقیم مفروض به نهجی نصب و قائم کنند که از هر دو پهلویش دو زاویه برابر یکدیگر حادث شوند. پس هریک از این دو زاویه را زاویۀ قائمه گویند و هریک ازآن خطوط را که زاویۀ قائمه از آنها پیدا شود عمود نامند. (غیاث) ، شمع که در بنائی ها بکاربرند و قائمه زدن شمع زدن است. - قائمه زدن. قائمۀ خنجر. قائمۀ شمشیر
یک پای اسب. یکی از پاهای اسب. یکی از دست و پای اسب. یکی از چهار دست و پای ستوران. (منتهی الارب) ، چراغپایه. (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء) ، پائین پای تختخواب، قبضه. شمشیر. دستۀ شمشیر. (ناظم الاطباء) : شاها قوام عالم از دست و تیغ تست بر دست گیر قائمۀ تیغ جانگزای. سوزنی. میان فریقین حربی عظیم قائم شد و جز قائمۀ شمشیر دستگیر نبود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 294) ، ستون. پایه: شراعی از دیباء رومی بدو قائمۀ زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی خطی ص 275) ، آستانه. در. (مهذب الاسماء) ، یک ورق کتاب. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم هندسه آن را گویند که خطی مستقیم را بر خطی مستقیم مفروض به نهجی نصب و قائم کنند که از هر دو پهلویش دو زاویه برابر یکدیگر حادث شوند. پس هریک از این دو زاویه را زاویۀ قائمه گویند و هریک ازآن خطوط را که زاویۀ قائمه از آنها پیدا شود عمود نامند. (غیاث) ، شمع که در بنائی ها بکاربرند و قائمه زدن شمع زدن است. - قائمه زدن. قائمۀ خنجر. قائمۀ شمشیر
مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند