جدول جو
جدول جو

معنی قابع - جستجوی لغت در جدول جو

قابع
(بِ)
تاسه زده. (منتهی الارب) ، کسی که از ماندگی نفس وی قطع شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قابع
تاسه زده
تصویری از قابع
تصویر قابع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قابل
تصویر قابل
(پسرانه)
شایسته، لایق، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، شکننده، کوبنده، خوار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابع
تصویر تابع
پیرو، پیروی کننده، دنبال کننده، مطیع، هر یک از مسلمانانی که صحابی را دیده و از آنان پیروی کرده باشد، تابعی، کنایه از تحت تاثیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابض
تصویر قابض
دارویی که باعث ایجاد خشکی در روده ها و رفع اسهال می شود، گیرنده، درمشت گیرنده، تنگ کننده، درهم کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارع
تصویر قارع
کوبنده، کوبندۀ در، فال زننده، به قرعه، قرعه کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانع
تصویر قانع
کسی که به آنچه قسمت و بهره اش شده راضی و خشنود باشد، قناعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طابع
تصویر طابع
مهرزن، سجیه، خوی، سرشت، طبع کننده، چاپ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابل
تصویر قابل
پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعب
تصویر قاعب
گرگ زوزه کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابض
تصویر قابض
بیرون کشنده، درآورنده، قابض روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتشجوی، درخشان آتشخواره سوزنده درخشان: شهاب قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانع
تصویر قانع
خواهنده، خرسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامع
تصویر قامع
برنده، بند کننده، قاطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالع
تصویر قالع
بر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباع
تصویر قباع
خوک، بد دل، ترسو آیینه فراخ، خار پشت، گول: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طابع
تصویر طابع
چاپ کننده انگشتری، خاتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قارع
تصویر قارع
قرعه کشنده، کوبنده در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابو
تصویر قابو
فرصت، قوت، توانائی، طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابه
تصویر قابه
فرا ویزک، جوجه دار مرغانه جوجه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضابع
تصویر ضابع
تیز رفتار: اسپ، گردن پیچان یکسو رو: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابع
تصویر تابع
مطیع، خادم، فرمانبردار، پیرو، چاکر، پس رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
فرهنگ لغت هوشیار
چهارم:) در درجه رابع قرار دارد . (، چهارم بار بچهارم رابعا. چهارم، چهارمین بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابع
تصویر تابع
((بِ))
پس رو، پیرو، فرمان بردار، مطیع، در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد که تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد، نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع» گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابع
تصویر رابع
((بِ))
چهارم، چهارمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابع
تصویر سابع
((بِ))
هفتم، هفتمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طابع
تصویر طابع
((بِ))
سرشت، نهاد، مهرزن، چاپ کننده، طبع کننده، جمع طابعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
((طِ))
برنده، قطع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابل
تصویر قابل
در خور، درخور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانع
تصویر قانع
خرسند، خشنود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تابع
تصویر تابع
پیرو، پردازه
فرهنگ واژه فارسی سره