جدول جو
جدول جو

معنی قابخانه - جستجوی لغت در جدول جو

قابخانه
(نَ / نِ)
قمارخانه. چه قاب در اصل به معنی استخوانی است که بدان قمار میبازند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قابخانه
بجولخانه، منگخانه (قمار خانه) جایی که در آن با قاب گوسفند بازی کنند، قمارخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قورخانه
تصویر قورخانه
زرادخانه، اسلحه خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاوخانه
تصویر تاوخانه
تاب خانه، خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخانه
تصویر بادخانه
محل رهگذر باد، بادخون، بادخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمارخانه
تصویر قمارخانه
محلی که در آن قمار بازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خانه
تصویر تاب خانه
خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی، تاوانه، تاوخانه، برای مثال در چنین فصل تاب خانۀ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴ - ۶۱۱)
خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عابدانه
تصویر عابدانه
همچون عابدان، به روش عابدان، همراه با عبادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خیمه، چادر و لوازمی که در سفر با خود می برند، انبار و جای نگهداری کالاها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپخانه
تصویر چاپخانه
جای چاپ کردن اوراق و کتب، محلی با ماشین چاپ و دستگاه های حروف چینی برای چاپ کردن روزنامه و سایر اوراق، مطبعه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. (برهان). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) ، خانه جالی دار مشبک. (غیاث اللغات) ، حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. (غیاث اللغات). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. (انجمن آرا) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. (برهان). خانه ای که تنور و بخاری دارد. (برهان جامع). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. (برهان). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود:
بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن
بتابخانه فرستند شهریاران گاه.
فرخی.
برفت زحمت گرما بتابخانه خرام
رسید لشکر سرما براو گمار آتش.
ادیب صابر.
هر دو در تابخانه ای رفتیم
که نبود آشنا هوای رواق.
انوری.
به زمستان چو تموز از تف آه
تابخانه جگری خواهم داشت.
خاقانی.
گریۀ عاشقان ببین ز برون
روز باران بتابخانه در آی.
کمال خجندی.
ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است
در تاب خانه جگر ما چگونه ای.
صائب.
، در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. (برهان قاطع) (برهان جامع). در نسخۀ میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. (فرهنگ خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف) :
سردابۀ وحشت زمانه
از فر تو گشت تابخانه.
خاقانی.
دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء.
خاقانی.
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش بتاب خانه بالا بر آورم.
خاقانی.
در چنین فصل تاب خانه شاه
داشته طبع چار فصل نگاه.
نظامی.
، شبستان. کاشانه:
کنون که آب بحوض اندر است همچو بلور
بتابخانه بجای بلور نه مرجان.
امیر معزی.
از برون تاب خانه طبع یابی نزهتم
وز ورای پالکانۀ چرخ بینی منظرم
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرابخانه
تصویر ضرابخانه
جائیکه در آن زر و سیم سکه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابدانه
تصویر عابدانه
زاورانه خدا پرستانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزبخانه
تصویر عزبخانه
پیوار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقربخانه
تصویر عقربخانه
کژ دمخانه، کیسه سوزن نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبخانه
تصویر غیبخانه
خانه غیب، عالم غیب، نهانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطرخانه
تصویر قاطرخانه
محل نگهداری قاطرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراقخانه
تصویر قراقخانه
پاسگاه قزاقان، جای سکونت قزاقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طربخانه
تصویر طربخانه
محل عیش و عشرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحبخانه
تصویر صاحبخانه
خانه خدا، میزبان، دیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرابخانه
تصویر شرابخانه
میکده خمکده میخانه میکده
فرهنگ لغت هوشیار
آبخانه آبشخور جایی که در آن جا آب برای تشنگان ذخیره کنند و آن جا را متبرک دانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاوخانه
تصویر چاوخانه
دستگاه و محلی که تهیه چاو را بعهده داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپخانه
تصویر چاپخانه
مطبعه، محل چاپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامخانه
تصویر جامخانه
آئینه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابرانه
تصویر جابرانه
ستمگرانه ستمگرانه ستمکارانه ظالمانه
فرهنگ لغت هوشیار
وشتخانه جایی که در آن رقص کنند، فحش گونه ایست که به بعضی امکنه دهند. یا مگر اینجا رقاصخانه است در اینجا حرکات ناشایست مجاز نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکابخانه
تصویر رکابخانه
نوشاکخانه، گنجه شربتخانه، دولابچه گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارخانه
تصویر بارخانه
خانه بار، انبار، تجارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسخانه
تصویر پاسخانه
جای پاسبان قراولخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصابخانه
تصویر قصابخانه
کشتارگاه محلی که در آن گاو و گوسفند ذبح کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد، آسمان پر ستاره، خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خانه زمستانی که در آن آتش افروزند، حمام گرمابه، شبستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمارخانه
تصویر قمارخانه
منگسرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابخانه
تصویر تابخانه
((نِ))
خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد، حمام، گرمابه، خانه زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود، شبستان
فرهنگ فارسی معین
بسملگاه، سلاخ خانه، سلاخی، قربانگاه، قصابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد