- قائل
- سخنگو
معنی قائل - جستجوی لغت در جدول جو
- قائل
- گویندۀ سخن، سخنگو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث قائل نیمروز، خواب نیمروزی
آدمکش، آدم کش
در خور، درخور
خواری، رسوائی
دریوزه گر
بر طرف شونده
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
جولان زننده
بچه شتر ماده تازه متولد شده، نعت فاعلی از حول و حیل، رنگ برگشته
نگهدارنده، خودخواه مرد، ترفند کار
بازگردنده، بازگردنده از سفر
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود
سؤال کننده، پرسش کننده، خواهنده، کسی که طلب احسان کند، کنایه از آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد، برای مثال چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی - ۹۴)
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
سائل به کف: کنایه از کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند، آنکه پیشه اش گدایی است
فزونی، توانائی، قدرت، دستگاه
نیازمند
رگ ران
خشک
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
باز گردنده از سفر، خشک پوست، مرد خشک دست
شمشیر بران، زبان گزنده
پذیرا، قبول کننده، مستعد، قبول، پذیرا
جمع قبیله
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
ایستاده، برخاسته، برپا
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
روز گرم، چله تابستان
پیشوا، رهبر، راهبر، پیشرو، عصاکش، جلودار، سردار
بخور و نمیر روزی اندک