گوینده. (منتهی الارب). سخنگو. گفتگوکننده: لیک من اینک پریشان می تنم قائل این سامع این نک منم. (مثنوی). نام تو میرفت و عارفان بشنیدند هر دو برقص آمدند سامع و قائل. سعدی. ، تسلیم شده. (فرهنگ نظام) ، اقرارکننده بر گناه و جنایت خود. (ناظم الاطباء) ، نیم روزان خسبنده. (منتهی الارب) ، معتقد بر چیزی. (ناظم الاطباء). ج، قائلین