جدول جو
جدول جو

معنی قائد - جستجوی لغت در جدول جو

قائد
(پسرانه)
رهبر، پیشوا، پیش رو، ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
تصویری از قائد
تصویر قائد
فرهنگ نامهای ایرانی
قائد
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
تصویری از قائد
تصویر قائد
فرهنگ فارسی عمید
قائد
(ءِ)
ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
قائد
پیشوا، رهبر، راهبر، پیشرو، عصاکش، جلودار، سردار
تصویری از قائد
تصویر قائد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاعد
تصویر قاعد
نشیننده، نشسته، زنی که از شوهر و فرزند بازمانده و بچه نیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زائد
تصویر زائد
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صائد
تصویر صائد
صید کننده، شکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ دَ / دِ)
پشتۀ دراز گسترده بر زمین
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حقیده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عقاید. جمع واژۀ عقیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). عقیده ها و چیزهایی که شخص یقین بر آنها کندو آنها را در دل خود گیرد. (ناظم الاطباء). آنچه نفس اعتقاد در آن قصد شود بدون عمل. (از تعریفات جرجانی) : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). رجوع به عقیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قائت
تصویر قائت
بخور و نمیر روزی اندک
فرهنگ لغت هوشیار
چهره شناس، پی شناس پی پر قیافه شناس، پی شناس پی بر، جمع قافه قایفین (قائفین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائظ
تصویر قائظ
روز گرم، چله تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصائد
تصویر قصائد
جمع قصیده، شعر
فرهنگ لغت هوشیار
از جلو کشنده ستور مقابل سایق (سائق)، پیشوا راهبر پیشرو، جمع قواد قود قاده قایدین (قائیدن)، سرهنگ سردار
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک ارده کبیده نوعی حلواست: پالوده برنگ اطلسی معروفست قاورد بقطنی و نمد موصوفست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائم
تصویر قائم
ایستاده، برخاسته، برپا
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلیه، تواهه ها بنگرید به قلیه قلاید در فارسی، جمع قلاده، گردنبندها قلاده گردن بند ها گلوبندها: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است. . ، جمع قلاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائد
تصویر کائد
تنبل کار (تنبل مکر و حیلت باشد) ترفندگر مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائد
تصویر مائد
گیج در یازده، کج خم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائد
تصویر هائد
پتت گر (پتت: توبه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائل
تصویر قائل
سخنگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائد
تصویر عائد
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاصد
تصویر قاصد
آهنگ کننده، قصد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعد
تصویر قاعد
نشسته، جالس
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائد
تصویر صائد
شکاری، صید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائد
تصویر سائد
مهتر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائد
تصویر زائد
زیاد شوند، اضافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائد
تصویر رائد
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائد
تصویر ذائد
دور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقائد
تصویر عقائد
جمع عقیده، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعد
تصویر قاعد
((عِ))
نشسته، کسی که از رفتن به جنگ خودداری کرده، زنی که دیگر حیض نشود
فرهنگ فارسی معین
اعتقادات، باورها
دیکشنری اردو به فارسی