جدول جو
جدول جو

معنی قاآن - جستجوی لغت در جدول جو

قاآن
پادشاه بزرگ، شاهنشاه، لقب پادشاهان مغول مثلاً اکتای قاآن، منکوقاآن
تصویری از قاآن
تصویر قاآن
فرهنگ فارسی عمید
قاآن
پادشاه ذی شأن عظیم عادل و سخی، (رشیدی) (غیاث اللغه) (آنندراج)، لقب پادشاهان ترکستان و چین باشد، (نفایس الفنون) (رشیدی) (غیاث اللغه)، خاقان چین، پادشاه چین هرکه باشد، (برهان)، کلمه مغولی است به معنی شاهنشاه، (جغتائی ص 389)، لقب پادشاهان مغولستان مانند منگوقاآن و اوکتای قاآن و اختصاصاً به پادشاه اخیر اوگتای قاآن اطلاق میشود، (حاشیۀ برهان چ معین) :
خراج کشور قاآن بهایش
وزین کمتر نشایستی عطایش،
عماد فقیه
لغت نامه دهخدا
قاآن
و کار ن
لغت نامه دهخدا
قاآن
شاهنشاه پادشاه بزرگ: اگتای قاآن منگوقاآن، اگتای قاآن
تصویری از قاآن
تصویر قاآن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قارن
تصویر قارن
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کاوه آهنگر و سپهدار فریدون پادشاه پیشدادی، نام یکی از خاندانهای بزرگ در دوره اشکانیان، نام پسر قباد و برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قرآن
تصویر قرآن
کتاب آسمانی مسلمانان شامل ۶۶۰۰ آیه در قالب ۱۱۴ سوره، تبیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاطن
تصویر قاطن
ساکن و مقیم در مکانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاآنی
تصویر قاآنی
مربوط به قاآن، پادشاهی
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
قائن. برادر شوهر. (آنندراج) ، برادرزن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
برادر شوهر و برادر زن. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
قصبۀ مرکزی دهستان بیرجند. سر راه شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان قرار دارد. جلگه، گرمسیر. سکنۀ آن 5007 تن میباشد. یازده قنات این دهکده رامشروب میکند. محصول عمده آن زعفران، ارزن، تریاک، شلغم و چغندر است. شغل اهالی زراعت، کسب، تجارت قالی، قالیچه و کرباس بافی. راه اتومبیل رو. این قصبه دارای دو خیابان به نام خیابان خراسان و خیابان خواف و یک فلکه معروف به فلکۀ آسایشگاه و دو فلکه در جنوب وباختر دارد. ادارات دولتی: بخشداری، شهرداری، نمایندۀ دادگاه، شهربانی، نمایندگی بانک ملی، کشاورزی، دارائی، آمار، ثبت املاک، دفتر ازدواج و طلاق، پست و تلگراف و بهداری و یک بیمارستان 30تختخوابی، سازمان خدمات اجتماعی، دبیرستان، دبستان، راه شوسه، ژاندارمری. مسجد جامع آن از بناهای قدیمی آن است و دویست باب دکاکین مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). شهر قائن بسیار قدیمی و دارای قلعۀ محکم و استواری است که به نام نعمان کبیر معروف است. (معجم البلدان). شهر جدید در زمان شاهرخ میرزا بر روی ویرانه های شهر قدیمی و بر روی تپۀ کوتاهی به ارتفاع 1443 متر ساخته شده است و از مشهد 402150 متر فاصله دارد. عرض جغرافیائی آن 3553 و طول آن 5910 متر است. قالی این ناحیه در درجۀ اول اهمیت است. پشم گوسفندان قاینات در لطافت بر همه پشمهای دیگر ایران مزیت دارد. شه آباد، بهار، مؤمن آباد، نیم بلوک و شاخن از خره های آن ناحیت است. رجوع به این اسامی شود. نسبت به این شهر قاینی و قایینی آمده است. رجوع به ریحانهالادب شود. تاریخ این شهر را کتابی جداگانه به نام بهارستان است. مؤلف آن آقای آیتی است که چاپ شده است و کتاب دیگری بنام تاریخ ابن حسام در این باره نگارش یافته است
یکی از بخش های پنجگانه شهرستان بیرجند. محدود است از طرف شمال به شهرستان گناباد و تربت حیدریه، از خاور به مرز ایران و افغانستان. از باختر، به شهرستان فردوس. از جنوب به بخش حومه و بخش درمیان. هوای قاینات در فصول چهارگانه متغیر است بطوری که در دهستانهای زیرکوه و پسکوه هوا گرم وخشک و در دهستان مرکزی و نیم بلوک هوا نسبتاً معتدل و روی هم رفته میتوان مناطق دشت نامید و دهستان پسکوه را جزو مناطق گرمسیری و سایر نقاط آن را جزو مناطق معتدل دانست. آب در تمام مناطق گوارا فقط در دهستان زیرکوه بر اثر املاحی که در بعضی نقاط آن مانند اردکول، مهدی آباد، کرخت، آهنگران، یزدان و مژن آباد مخلوط میشود شور و مالاریائی است. زبان کلیۀ بخش فارسی، فقط در قسمتهای مرزی بواسطۀ مجاورت با افغانستان به زبان افغانی آشنا هستند مذهبشان شیعه و سنی میباشد. این بخش از پنج دهستان به نام دهستان مرکزی، نیم بلوک، پسکوه، زهان و زیرکوه تشکیل شده، کلیۀ قراء آن 286و جمع نفوس آن 65436 تن میباشد. محصول عمده آن تریاک، شلغم، چغندر، ارزن، جالیزکاری، زعفران. شغل مردم آن زراعت و کسب و مالداری، صنایعدستی زنان کرباس و قالیچه بافی است. راه شوسۀ مشهد به زاهدان از این بخش عبور مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کوه... نام کوهی است در مازندران. (حبیب السیر خیام ج 2 ص 417). و آن را به این ملاحظه که ملک الجبال لقب داشته کوه قارن میگفته اند. (آنندراج). ناحیتی است [به دیلمان] که مر او را ده هزار و چیزی ده است. (؟) و پادشای او را سپهبد شهریار کوه خوانند و این ناحیتی است آبادان و بیشتر مردم وی گبرکانند و از روزگار مسلمانی باز پادشائی این ناحیت اندر فرزندان به او است. پریم قصبۀ این ناحیت است و مستقر سپهبدان به لشکرگاهی است بر نیم فرسنگ از شهر و اندر وی مسلمان اند و بیشتر غریب اند و پیشه ور و بازرگان زیراک مردمان این ناحیت جز لشکری و برزیگر نباشد و به هر پانزده روزی اندر وی روز بازار باشد و از همه این ناحیت مردان و کنیزکان و غلامان آراسته به بازار آیند و با یکدیگر مزاح کنند و بازی کنندو رود زنند و دوستی گیرند و رسم این ناحیت چنان است که هر مردی که کنیزکی را دوست دارد او را بفریبد و ببرد و سه روز بدارد هر چون که خواهد آنگه به بر پدرکنیزک کس فرستد تا او را به زنی به وی دهد و اندر نواحی وی چشمه های آب است که به یک سال اندر چندین باربیشترین مردم این ناحیت بدانجا شوند آب استه (؟) بانبیذ و رود و سرود و نای کوفتن [ظ، پای کوفتن] و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون تعبدی دارندو باران خواهند به وقتی کشان بیاید [ظ، بباید] و آن باران بیاید. سامار، شهرکی است خرد هم از این ناحیت و از وی آهن و سرمه و سرب بسیار خیزد. (حدود العالم) : حکومت شهریار کوه و کوه قارن به قارن بن سوخرا اعطا شد. (ترجمه استرآباد رابینو ص 179).
نیام از دل و خون دشمن کنید
ز کشته زمین کوه قارن کنید.
فردوسی.
برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن.
منوچهری.
اوم رهانید ز دجال کور
حکمت را دلش که قارن است.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 76 س 13).
نو شده ای نو شده کهن شود آخر
گرچه به جان کوه قارنی به تن آهن.
ناصرخسرو (دیوان ص 334 س 31).
بررس نیکو به شعر حکمت حجت
زآنکه بلند و قوی است چون که قارن.
ناصرخسرو (دیوان ص 336 س 9)
کوه... نام کوهی است که در ناحیۀ بختیاری چهارلنگ واقع و در یک فرسخی آن دریاچۀ کوچکی به عرض و طول هزارگز است
لغت نامه دهخدا
گفته اند دم است، (فهرست مخزن الادویه)، خون
لغت نامه دهخدا
(طِ)
مقیم. (غیاث) (مهذب الاسماء). اقامت کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باشنده. متوطن. (ناظم الاطباء) ، خادم. ج، قطّان و قطین و قاطنه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خدمتکار. جج، قطن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی از دهستان قهرود بخش قمصر شهرستان کاشان واقع در 6000 گزی جنوب باختری قمصر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی وسردسیری است. سکنۀ آن 800 تن. آب آن از رود خانه محلی و سه رشته قنات و محصول آن میوه، غلات، گل محمدی. شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری و قالی بافی است. راه مالرو دارد. بنای حسینیۀ آن قدیمی است، و چنار کهن سالی دارد. مزارع کبوددره، رضاآباد سنگان و لای سفید جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
فراهم آوردن و گرد کردن چیزی را به چیزی. گویند: قراء الشی ٔ قرآناً (از باب نصر و فتح) ، بچه دادن حامل. گویند: قرأت الحامل قرآناً، بچه داد آن حامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قرائت. قرء. خواندن. (منتهی الارب). رجوع به قرء شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
سیاهگون. قاتم. قاحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اسپهبد قارن، مورخان نوشته اند مال و مکنت ابومسلم را استادسیس برگرفت و از وی به چنگ سپهبد قارن افتاد. (پاورقی مجمل التواریخ و القصص ص 328). رجوع به خازم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام کسی که به سرکردگی چهل هزار تن به سال 32 هجری قمری در خراسان خروج کرد. ابن اثیر گوید قارن گروه فراوانی از ناحیۀ طیسین و مردم باذغیس و هرات و قهستان در حدود چهل هزار تن فراهم آورده و حرکت کرد. قیس حاکم آن سامان در این باره با ابن خازم مشورت کرد ابن خازم او را گفت به عقیدۀ من در برابر لشکر قارن مقاومت نباید کرد زیرا من دستوری از ابن عامر دارم مبنی بر اینکه اگر جنگی در خراسان رخ دهد من فرماندۀ آن هستم و نوشته ای ساخته و جعلی در این باره نشان داد. به دنبال این داستان قیس را مبارزه و کشمکش با قارن خوش نیامد و از خود مقاومتی نشان نداد و به سوی ابن عامر حرکت کرد. ابن عامر او را سرزنش کرد که چرا در برابر حملۀ قارن ایستادگی نکرده و به سوی من رو آورده ای. گفت به موجب فرمانی که ابن خازم به من ارائه داد چنین کردم. از آن طرف ابن خازم با چهارهزار نفر به سوی قارن براه افتاد و به سپاهیان خود دستور داد که پیه و چربی با خود همراه بردارند و چون به قارن نزدیک شد فرمان داد که هریک بر نوک نیزۀ خود پارچه ای پیه ناک و چرب قرار دهند و چون شب فرارسید خود با ششصدنفر به عنوان مقدمۀ لشکر پیشاپیش براه افتاده و دستور داد که پارچه های سر نیزه را روشن کنند و نیم شب مقدمۀ لشکر او به خیمه های قارن رسیدند. ایشان شعله های آتش را که به هرطرف در حرکت بود دیدند پریشان و هراسناک شدند. مقدمۀ لشکر ابن خازم با آنان نبرد کردو مسلمانان دیگر نیز رسیده و گرداگرد آنان را فراگرفتند قارن کشته شد و لشکریانش شکست خوردند و فرار کردند. لشکر ابن خازم آنان را دنبال کرده و بسیاری را کشتند و گروه فراوانی را اسیر کردند و ابن خازم داستان فتح را به ابن عامر نوشت ابن عامر از این پیروزی خشنود گردید و او را بر حکومت خراسان مقرر گردانید. وی در این مقام بود تا غائلۀ جمل پایان یافت و سپس به سوی بصره روی آورد (کامل ابن اثیر ج 3 ص 66) (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 505) و رجوع به تاریخ طبری شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شکل پهلوی کلمه کارن است و آن نام یکی از خاندانهای بزرگ عهد اشکانیان است که در زمان ساسانیان نیز دارای اهمیت بوده و افراد بزرگ این خاندان به همین اسم شهرت یافته اند. (ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ص 103) (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به قارن پهلو شود، نام پهلوانی ایرانی است. (ولف ص 619). پهلوانی بوده است در زمان رستم زال. (برهان) :
سپهدارچون قارن کاوگان
سپهبد چو شیروی شیر ژیان.
(شاهنامه چ بروخیم ج 1ص 96 س 7).
سپهدار چون قارن کاویان
به پیش سپاه اندرون کاردان.
(شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 103 س 11).
کجا نام او قارن رزم زن
سپهدار بیدار لشکرشکن.
(شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 103 س 7).
بهمن کجا شد و بکجا قارن
زآن پس که قهر کردند اعدا را.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 16 س 7).
طمع جانت کند گر چه بدو کابین
گنج قارون بنهی با سپه قارن.
ناصرخسرو (دیوان ص 31 س 5)
لغت نامه دهخدا
از شهرهای یمن و در دیار نهدبن زید بن سودبن اسلم بن حاف بن قضاعه و حارث بن کعب است، و گفته اند قوان، (معجم البلدان ج 7 ص 19) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بندکننده چیزی را به چیزی. پیوسته کننده. (ناظم الاطباء) ، رجل قارن، مردی که شمشیر و تیر هر دو داشته باشد. (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) ، همدم. یار. (ناظم الاطباء) ، آنکه حج و عمره کند. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
میرزا حبیب اﷲ متخلص به قاآنی، در حدود 1222 هجری قمری یعنی در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز متولد گردید، پدر او میرزا محمدعلی شاعر بودو گلشن تخلص داشت، اصل ایشان از ایل زنگنه بود که در عراق و فارس سکونت نمودند، وی در عهد جوانی سفر خراسان کرد و در آنجا تحصیل علوم و ادبیات نمود و شعر سرودن آغازید و آنگاه تخلص حبیب میکرد و به تدریج شهرتی یافت و در نزد حسنعلی میرزا شجاع السلطنه که حکومت آن سامان داشت مقرب شد و قصائدی در مدح او بپرداخت و به امر او به قاآنی متخلص شد، و آن به نسبت اسم پسر شجاع السلطنه یعنی اوکتاقاآن بوده است، قاآنی مدتی در خراسان و کرمان ملتزم حضور او بود و همین شاهزاده او را پیش فتحعلیشاه معرفی نمود، بعد از اقامت درخراسان و شیراز و کرمان به تهران آمد و در آنجا معروفتر شد و در دربار محمدشاه خاصه ناصرالدین شاه تقرب بسیار پیدا کرد، آنچه از اخبار بدست می آید قاآنی اول شاعر ایران است که به آموختن زبان فرانسه آغاز نمود، قاآنی را میتوان پس از صائب معروفترین شاعر ایران در تمام دورۀ صفوی و قاجار شمرد، و شاید در طراز سخن و خوبی وصف و انتخاب کلمات و استعمال لغات و تتبع اشعار قدما کمتر کسی از سخنگویان این دوره با او برابری تواند کردن، مخصوصاً هنر او در قصیده است ولی درغزل نیز استادی نشان داده است، در مسمط و ترجیعبند دستی داشته و مهارت به خرج داده است ولی باید گفت همانطور که حلاوت عبارت در اشعار قاآنی بیشتر است معانی فلسفی و اخلاقی کم است، در دیوانش قصائد مدحیه که توان گفت شاهکار او است بسیار است، سرمشق او شاعران خراسان اند و بخصوص نسبت به منوچهری علاقۀ خاصی نشان میدهد، مخصوصاً ناصرالدین شاه را بسیار ستوده و اغلب قصائد و مسمطات را با وصف شیرین از طبیعت شروع کرده است، از آن جمله مسمطی است که بند اول آن نقل میشود:
بنفشه رسته از زمین بطرف جویبارها
و یا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیده ای چه سان جهد شرارها
به برگهای لاله بین میان لاله زارها
که چون شراره میجهد ز سنگ کوهسارها،
و نیز در مسمط زیرین شوق لطف بهار و عشق روی گلزار و نغمۀ جویبار نمایان است:
باز برآمد به کوه رایت ابر بهار
سیل فروریخت سنگ از زبر کوهسار
باز بجوش آمده مرغان از هر کنار
فاخته و بوالملیح صلصل و کبک و هزار
طوطی و طاوس و بط سیره و سرخاب و سار
هست بنفشه مگر قاصد اردیبهشت
کز همه گلها دمد بیشتر از طرف کشت
وز نفسش جویبار گشته چو باغ بهشت
گوئی با غالیه بر رخش ایزد نوشت
کای گل مشکین نفس مژده بر از نوبهار
دیدۀ نرگس به باغ باز پر از خواب شد
طرۀ سنبل به راغ باز پر از تاب شد
آب فسرده چو سیم باز چو سیماب شد
باد بهاری بجست زهرۀ وی آب شد
نیمشبان بیخبر کرد ز بستان فرار،
در اغلب قصائد استاد از شاعران پیشین استمداد کرده است، مثلاً در این قصیده:
اگر نظام امور جهان بدست قضاست
چرا به هر چه کند امر شهریار رضاست،
استاد انوری در مد نظر شاعرانۀ او بوده که ناظم قصیده ای است با مطلع زیر:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست،
ایضاً در این قصیده:
آنچه می بینم به بیداری نبیند کس بخواب
زانکه در یک حال هم در راحتم هم در عذاب،
همان استاد را پیروی کرده که گفته بود:
این که می بینم به بیداری است یارب یا بخواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب،
همچنین در این قصیده:
غم و شادی است که با یکدگر آمیخته اند
یا مه روزه به نوروز درآمیخته اند،
قصیدۀ خاقانی را سرمشق گرفته که گفته:
می و مشک است که با صبح درآمیخته اند
یا بهم زلف و لب یار برآمیخته اند،
قاآنی گذشته از دیوان اشعار نیز تألیفی منثور دارد به نام پریشان که آن را به طرزو اسلوب گلستان سعدی ساخته و عین شیوۀ استاد شیرازی را بکار برده و تمام نظم و نثر آن را به استثنای چند بیت خود سروده چنانکه در خاتمه گفته است:
نیست در او عاریت هیچکس
خاص من است آنچه در او هست و بس
جز دو سه بیتی ز عرب وز عجم
کآمده جاری به زبان قلم،
حکایات پریشان مانند گلستان در آداب و سیر و نصائح و سرگذشت و لطائف و نظائر آن است، مقدمه ای هم بر دیوان فریدون میرزا قاجار نوشته است که چاپ شده، بهار گوید: و رساله ای در علم شانه بینی و رسالۀ دیگری در هندسۀ جدید و مقالاتی در نیرنجات از او موجود است، (سبک شناسی ج 3 ص 334)، قاآنی در سال 1270 در تهران وفات یافت، (مجمع الفصحاء ج 2 ص 402) (سبک شناسی ج 3 ص 156، 334 و 339 قاآنی)، و رجوع به تاریخ ادبیات ایران و رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون ج 4 ص 131، 132، 135، 138، 150، 151، 176، 193، 199، 211، 212، 213، 215، 216، 217، 220، 222 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قان
تصویر قان
ترکی از پارسی خون پارسی تازی گشته غان توس از گیاهان غان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قاآن، منسوب به اگتای قاآن: بر شکن کاکل ترکانه که در طالع تست بخشش و کوشش قاآنی و چنگز خانی. (حافظ 333)
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غارن: فرزند کاوه، فرزند ونداد هرمز از شاهزادگان مازندران شمشیر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطن
تصویر قاطن
اقامت کننده، مقیم، خادم، خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قا آن
تصویر قا آن
مغولی شاهنشاه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن. پارسی تازی گشته کاین نام شهری است ترکی برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاین
تصویر قاین
ترکی برادر شوهر، برادر زن برادر شوهر، برادر زن
فرهنگ لغت هوشیار
نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر حضرت محمد بن عبدالله (ص) پیامبر اسلام نازل گردید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرآن
تصویر قرآن
((قُ))
نام کتاب آسمانی مسلمانان که بر محمد (ص) نازل شد
قرآن خدا که غلط نشده: کنایه از بی اهمیت بودن یا خالی از ایراد نبودن آن چه روی داده یا روی می دهد. نظر به اهمیت و بی غلط بودن قرآن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطن
تصویر قاطن
((طِ))
ساکن، متوطن، جمع قطان
فرهنگ فارسی معین
کتاب الله، فرقان، کلام الله، مصحف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کلاغ ابلق
فرهنگ گویش مازندرانی