جدول جو
جدول جو

معنی فینارس - جستجوی لغت در جدول جو

فینارس
(رُ)
اسم یونانی سعد است. (فهرست مخزن الادویه). فیناروس
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیارس
تصویر کیارس
(پسرانه)
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
(پسرانه)
نیم خواب، خواب آلود، نام پسر فرناباذ یکی از درباریان اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیناپس
تصویر سیناپس
سیناپس (Synapse) به معنای خلاصه یا چکیده ای از داستان یک فیلم است که به طور مختصر و جامع خطوط اصلی داستان، شخصیت ها، و اتفاقات مهم را توصیف می کند. این خلاصه به سازندگان فیلم، بازیگران، و حتی سرمایه گذاران کمک می کند تا به سرعت ایده ای کلی از داستان و ساختار فیلم به دست آورند.
یک سیناپس خوب باید شامل عناصر زیر باشد:
1. مقدمه (Introduction) : معرفی زمان و مکان داستان و معرفی شخصیت های اصلی و وضعیت اولیه آنها.
2. مشکل یا چالش اصلی (Main Conflict) : توصیف مشکل یا چالشی که شخصیت های اصلی با آن مواجه می شوند و انگیزه های آنها برای حل این مشکل.
3. روند داستان (Plot Development) : توضیح مختصر درباره ی چگونگی پیشرفت داستان، موانعی که شخصیت ها با آن ها روبه رو می شوند، و چگونگی تلاش آن ها برای غلبه بر این موانع.
4. اوج داستان (Climax) : شرح نقطه اوج یا بحرانی ترین لحظه داستان که در آن تنش به حداکثر می رسد.
5. پایان (Conclusion) : نتیجه گیری داستان و توضیح اینکه چگونه مشکلات حل شده اند و وضعیت نهایی شخصیت ها چگونه است.
مثال یک سیناپس فیلمنامه
عنوان : فرار از زندان
مقدمه : داستان در دهه ۱۹۶۰ در یک زندان با امنیت بالا اتفاق می افتد. مایکل، یک مهندس ساختمانی نابغه، به دلیل جرمی که مرتکب نشده، به حبس ابد محکوم شده است.
مشکل اصلی : مایکل باید راهی برای اثبات بی گناهی خود پیدا کند و از زندان فرار کند. او نقشه ای پیچیده برای فرار از زندان طراحی می کند که نیاز به همکاری چندین زندانی دیگر دارد.
روند داستان : مایکل با زندانیان مختلف ارتباط برقرار می کند و آنها را متقاعد می کند تا در نقشه فرار به او کمک کنند. هر کدام از زندانیان مهارت خاصی دارند که برای اجرای نقشه لازم است. در حین تلاش برای اجرای نقشه، آنها با موانع و مشکلات زیادی مواجه می شوند، از جمله نگهبانان مشکوک و زندانیان دشمن.
اوج داستان : در شب فرار، همه چیز به نظر خوب پیش می رود تا اینکه یکی از زندانیان خیانت می کند و نقشه فاش می شود. مایکل باید به سرعت نقشه جدیدی برای فرار پیدا کند و همچنین از جان خود و دوستانش محافظت کند.
پایان : مایکل و دوستانش موفق به فرار می شوند و او توانایی اثبات بی گناهی خود را پیدا می کند. آنها به زندگی جدیدی در جایی دوردست شروع می کنند، در حالی که همچنان تحت تعقیب مقامات هستند.
این مثال نشان می دهد که چگونه یک سیناپس می تواند به طور مختصر و مؤثر داستان یک فیلم را توضیح دهد و توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، چیزی را دیدن و احساس کردن، صدا را شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوارس
تصویر فوارس
جمع واژۀ فارس، اسب سوار، سوار بر اسب، دلیر و جنگ جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
غافل، نادان، برای مثال نامه ها پیش تو همی آید / هم ز بیداردل هم از فرناس (ناصرخسرو - ۴۳۸)، خواب آلود
فرهنگ فارسی عمید
نام بلادی است میان شنت یافب و جبل بشامخ. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 64)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوائف هفت لنگ، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 73)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام موضعی از اطراف مختاره مرکز زنگیان، (ابن الاثیر ج 7 ص 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دینار که واسطۀ معاملات است، (از انساب سمعانی)، منسوب به سکۀ معروف دینار است، (از انساب سمعانی)
منسوب است به دینار که نام اجدادی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سعد، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فینارس شود
لغت نامه دهخدا
جنسی از جامۀ ابریشمی. (برهان) (غیاث) (آنندراج). جنسی است از حریر. (شرفنامه منیری) ، برنگ دینار. برنگ زرد. زرگون. زرد طلایی. (یادداشت دهخدا).
- حریر دیناری، حریر زرد. زرین و طلائی. (یادداشت دهخدا) : گفتی بر تودۀ زعفران مهره های عنبرین برنهاده اند و یاحریری دیناری به مداد منقط کرده اند. (تاج المآثر، درصفت نور).
- دیبه دیناری، دیبایی برنگ دینار و زرگون. (یادداشت دهخدا) : زرد طلایی. دیبای زرد طلائی:
و آن ترنج ایدرچون دیبه دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری.
منوچهری.
، نوعی از شراب لعل. (برهان) (غیاث). کنایه از شراب سرخ بود. (آنندراج).
- شراب دیناری، منسوب است به ابن دینارمیافارقی طبیب یا چون دینار در سرخی. (یادداشت دهخدا).
، در هندوستان نوعی از میخ آهنی را گویند. (آنندراج) (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
شخصی است که خواهر او را داریوش سوم هخامنشی به زنی گرفته است واز فحوای تاریخ برمی آید که وی از مشاهیر زمان خود بوده است. رجوع به ایران باستان پیرنیا ص 1629 شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی حب الصنم است، (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
یکی از بزرگان قدیم الوزیس که بنابر افسانه های یونانی سرس را نزد خود پناه داد و سرس نهال انجیری بدو تقدیم کرد. (فوستل دو کولانژ). فیتالوس. یکی از قهرمانان آتیک بود که در سواحل ایلیسوس به سر میبرد. در آن زمان که دمتر به جستجوی دختر خود به آتیک رفت فیتالس او را در خانه خود پذیرفت و در ازاء این خدمت مقداری نهال انجیر از رب النوع گرفت. اعقاب وی فیتالیدها مدتها امتیاز این کشت را در انحصار خود نگاه داشتند. هنگامی که تزه از کرنت مراجعت میکرد مورد پذیرائی اعقاب او قرار گرفت و آنها وی را در محراب خانوادگی خود از قتل هایی که کرده بود تطهیر کردند. فیتالیدها به پاداش این خدمت امتیازاتی در جشن های مخصوص تزه در آتن داشتند. (از فرهنگ اساطیر یونان و رم ترجمه بهمنش ص 241)
لغت نامه دهخدا
از یونانی. رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ)
مؤنث فینان. (منتهی الارب). رجوع به فینان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پینارا. نام قصبه ای باستانی است در خطۀ قدیمۀ لیکیا (لیکیه) از آناطولی یعنی در جانب جنوب شرقی منتشا و امروز به صورت قریه ای است با نام مناره. گرداگرد آن ویرانه ها و پاره ای از آثار عتیقۀ زیبا دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند، ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان مصریان شکست خوردند و سپاهیان ایناروس بدست ایرانیان تکه تکه شدند، (تاریخ ایران باستان ص 930 تا 933)
لغت نامه دهخدا
بصل الزیر. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
صورتی و تلفظی از بنارس. نام شهری است در اقلیم دوم از نواحی هند. (از قانون مسعودی ج 2 ص 544). در لغت سانسکریت بنارس گویند که واقع است در ساحل رود گنگ و برهمن ها آنرامقدس میدانند. (ناظم الاطباء). رجوع به بنارس شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام شهری از اسپانی (ایالت ژان). دارای معدن سرب و چهل هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوارس
تصویر فوارس
از ریشه پارسی، جمع فارس، سواران اسب سواران سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرناس
تصویر فرناس
مهتر روستاییان، شیر ستبر گردن و دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پول که در قدیم رایج بوده که اکنون پول عراق را میگویند که معادل یک لیره انگلیسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینانه
تصویر فینانه
پر شاخه: درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس و الفت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فهرس، از ریشه پارسی پهرست ها جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن، صورت اسامی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیناری
تصویر دیناری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
فرهنگ فارسی معین
پشت به چیزی داشتن، پشت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به تنهایی، تنهایی
فرهنگ گویش مازندرانی