جدول جو
جدول جو

معنی فیقن - جستجوی لغت در جدول جو

فیقن
اسم یونانی قرطم است. (فهرست مخزن الادویه).
- فیقن اغریون، قرطم بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیقن
تصویر تیقن
یقین داشتن، بی گمان دانستن، باور کردن، به تحقیق دانستن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ یُ)
رمز است از فیقال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ثابت و واضح گردیدن کار و به تحقیق رسیدن آن. (ناظم الاطباء) ، ثابت و واضح کردن کار و یقین نمودن بر آن و دانستن آن. (ناظم الاطباء) (غیاث). بی گمان شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ)
ابن سام بن نوح. نواسۀ نوح نبی است و بعضی گفته اند نام او با فاء است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ)
بی گمانی و بی شکی و یقین. (ناظم الاطباء). بی گمانی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(یَ قَ / قُ / قِ)
رجل یقن،مردی که هرچه بشنود یقین نماید. (ناظم الاطباء). بی گمان. (غیاث) ، به تحقیق داننده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(یَ قِ)
رجل یقن بالشی ٔ، مرد آزمند و حریص به آن چیز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ فیقه. (منتهی الارب). رجوع به فیقه شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به شام میان دمشق طبریه و عقبۀ داود که به غور اردن سرازیر میشود، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بلندقامت مضطرب خلقت، مرد درازبالا،
کوهی محیط بر دنیا، (منتهی الارب)، رجوع به قاف شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ / ذُ)
آمدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 28 آبادی و 12251 تن سکنه است، آب آن از چشمه و رودخانه و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است، قراء مهم آن سرزه، مارم، خوشنگان و تیزج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قصبۀ مرکزی بخش فین شهرستان بندرعباس است که دارای 2267 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش خرما، مرکبات، غله و تنباکوست، مزارع پرزین، کوک، گرو جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 681 تن سکنه است، آب آن از چاه و قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، صیفی و کار دستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
آواز فشاندن بینی، (یادداشت مؤلف)،
- فین کردن، رجوع به این ماده شود،
،
آب بینی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اسم عبرانی انفخه است، و به سریانی فیثا نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
درودگر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بی گمان دانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علم و آگهی یافتن بر چیزی. (از اقرب الموارد). بایقین شدن. بی گمانی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
فجل، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است به مصر بر مغرب نیل نهاده، و اندر وی آبهای دیگر است روان بجز نیل، (حدود العالم)، رجوع به فیوم شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ جَ)
گیاه سداب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بهترین وی آن است که نزدیک درخت انجیر رسته باشد، و خوردن برگ آن با انجیر خشک و گردکان دفع سموم کند. (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از قانونگزاران قدیم یونان که ظاهراً در قرن نهم قبل از میلاد میزیسته. و از احوال او اطلاع کاملی در دست نیست. (فوستل دو کولانژ). رجوع به فدن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیری که میان دو دوشیدن گرد آید در پستان. ج، فیق، افواق. جج، افاویق. (منتهی الارب). نیز ج، فیقات. جج، افاویق. به معنی آبی که در ابرها جمع شود و ساعت به ساعت ببارد، نیز به کار برده اند. (از اقرب الموارد).
- فیقه الضحی، بلندبرآمدگی آن. (منتهی الارب). اول و بلندی آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ قُ)
به یونانی عفص است. (فهرست مخزن الادویه). راش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیقن
تصویر تیقن
بی گمان دانستن، باور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فین
تصویر فین
آب بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیقس
تصویر فیقس
لاتینی تازی گشته راش از گیاهان راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیجن
تصویر فیجن
پارسی تازی گشته پیغن سداب از گیاهان سداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فین
تصویر فین
آب بینی، مف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیقن
تصویر تیقن
((تَ یَ قُّ))
بی گمان شدن، یقین داشتن
فرهنگ فارسی معین
آدم افاده ای –ادا، کسی که زیاد می چسد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در پنجک رستاق نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مد دروغ، مد
دیکشنری اردو به فارسی