دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری که دارای 400 تن سکنه است. آب آن از چشمۀ عالیواک و محصول عمده اش برنج، غله، صیفی، کنف و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). فیروزقند
دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری که دارای 400 تن سکنه است. آب آن از چشمۀ عالیواک و محصول عمده اش برنج، غله، صیفی، کنف و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). فیروزقند
فیروزی. پیروزی. فیروز شدن. پیروز گشتن. فرخ فالی: به فرخ فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی. نظامی. سپه را که فیروزمندی رسد ز یاری ّ یکدل بلندی رسد. نظامی. ببینیم کز ما بلندی که راست در این کار فیروزمندی که راست. نظامی
فیروزی. پیروزی. فیروز شدن. پیروز گشتن. فرخ فالی: به فرخ فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی. نظامی. سپه را که فیروزمندی رسد ز یاری ّ یکدل بلندی رسد. نظامی. ببینیم کز ما بلندی که راست در این کار فیروزمندی که راست. نظامی
فیروز. پیروز. پیروزمند. (یادداشت مؤلف). در این کلمه لفظ ’مند’ زاید است، و بعضی محققان نوشته اند که زاید نیست و الحاق پساوند مزبورافادۀ معنی مصدری می کند و فیروزمند به معنی فیروزی است. (از انجمن آرا). اما در هیچ یک از شواهد موجود این ترکیب به معنی مصدری به کار نرفته است و استعمال پساوند مورد بحث با صفت صحیح نیست و گویا جز نظامی گنجوی کسی این ترکیب را به کار نبرده است: که بر هرچه شاید گشادن ز بند دل و رای شه باد فیروزمند. نظامی. کنون داد گر هست فیروزمند از اینگونه بیداد تا چند چند. نظامی. ز لشکرگه شاه فیروزمند غریوی برآمد به چرخ بلند. نظامی. چو دیدم که بر تخت فیروزمند به سرسبزی بخت شد سربلند. نظامی. به چندین نشانهای فیروزمند بداندیش را چون نیاید گزند؟ نظامی. چو از تاج او شد فلک سربلند سرش باد از آن تاج فیروزمند. نظامی. رجوع به فیروزمندی شود
فیروز. پیروز. پیروزمند. (یادداشت مؤلف). در این کلمه لفظ ’مند’ زاید است، و بعضی محققان نوشته اند که زاید نیست و الحاق پساوند مزبورافادۀ معنی مصدری می کند و فیروزمند به معنی فیروزی است. (از انجمن آرا). اما در هیچ یک از شواهد موجود این ترکیب به معنی مصدری به کار نرفته است و استعمال پساوند مورد بحث با صفت صحیح نیست و گویا جز نظامی گنجوی کسی این ترکیب را به کار نبرده است: که بر هرچه شاید گشادن ز بند دل و رای شه باد فیروزمند. نظامی. کنون داد گر هست فیروزمند از اینگونه بیداد تا چند چند. نظامی. ز لشکرگه شاه فیروزمند غریوی برآمد به چرخ بلند. نظامی. چو دیدم که بر تخت فیروزمند به سرسبزی بخت شد سربلند. نظامی. به چندین نشانهای فیروزمند بداندیش را چون نیاید گزند؟ نظامی. چو از تاج او شد فلک سربلند سرش باد از آن تاج فیروزمند. نظامی. رجوع به فیروزمندی شود
شهر کوچکی است که مرکز بخش فیروزکوه شهرستان دماوند است و در سر سه راه تهران به مازندران و سمنان واقع است، ناحیه ای کوهستانی و دارای 4500 تن سکنه است، آب آن از رودخانه های گورسفید، شورستان و چشمه سارها و محصول عمده اش غله، سیب زمینی و بنشن و انواع میوۀ سردسیری است، فیروزکوه قبل از احداث راه آهن از نظر اقتصادی اهمیت بیشتری داشت، در اطراف این شهر معادن زغال سنگ وجود دارد، مزارع کل فور، سیاده، اندورسر، اندوراه کشه، نورس کره سر، امیریه یا دشت ملک و سلیم جزو فیروزکوه است، از آثار قدیم قلعۀ خرابی در کنار مزرعۀ سیاده و نیز قلعۀ خرابی بنام خراب ده در آنجا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 352 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قلعه ای است استوار میان هرات و غزنین، (معجم البلدان)، پایتخت غوریان بوده است، (از تاریخ جهانگشای جوینی)
شهر کوچکی است که مرکز بخش فیروزکوه شهرستان دماوند است و در سر سه راه تهران به مازندران و سمنان واقع است، ناحیه ای کوهستانی و دارای 4500 تن سکنه است، آب آن از رودخانه های گورسفید، شورستان و چشمه سارها و محصول عمده اش غله، سیب زمینی و بنشن و انواع میوۀ سردسیری است، فیروزکوه قبل از احداث راه آهن از نظر اقتصادی اهمیت بیشتری داشت، در اطراف این شهر معادن زغال سنگ وجود دارد، مزارع کل فور، سیاده، اندورسر، اندوراه کشه، نورس کره سر، امیریه یا دشت ملک و سلیم جزو فیروزکوه است، از آثار قدیم قلعۀ خرابی در کنار مزرعۀ سیاده و نیز قلعۀ خرابی بنام خراب ده در آنجا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 352 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قلعه ای است استوار میان هرات و غزنین، (معجم البلدان)، پایتخت غوریان بوده است، (از تاریخ جهانگشای جوینی)