دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است، آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است، آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان آباده که دارای 385 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، انگور و بادام و کاردستی مردم بافتن کرباس و گیوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 290 تن سکنه است، آب آن از رود سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 350 تن سکنه است، آب آن از رود کر و محصول عمده اش غله و برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) دهی است از بخش حومه شهرستان نیشابور که دارای 76 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پیروز بودن، یا پیروز شدن، فتح، نصرت، نجح، ظفر، فوز، کامیابی، کام، موفقیت، (یادداشت مؤلف) : زویسه به قارن رسید آگهی که آمد به فیروزی و فرهی، فردوسی، چو بگذشت یک چند از نامدار به فیروزی و دولت شهریار، فردوسی، تو را باد فیروزی و فرهی بزرگی و دیهیم شاهنشهی، فردوسی، درآمد تو را روز بهمنجنه به فیروزی این روز را بگذران، منوچهری، به فیروزی بخت فرخنده فال درآمد به بخشیدن ملک و مال، نظامی، به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت، (ترجمه تاریخ یمینی)، صبوری نامۀ فیروزی آمد قویتر پایۀ بهروزی آمد، جامی، جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی، حافظ، ترکیب ها: - فیروزی بخشیدن، فیروزی دادن، فیروزی رسان، فیروزی مند، فیروزی یافتن، رجوع به هر یک از این کلمات شود
پیروز بودن، یا پیروز شدن، فتح، نصرت، نجح، ظفر، فوز، کامیابی، کام، موفقیت، (یادداشت مؤلف) : زویسه به قارن رسید آگهی که آمد به فیروزی و فرهی، فردوسی، چو بگذشت یک چند از نامدار به فیروزی و دولت شهریار، فردوسی، تو را باد فیروزی و فرهی بزرگی و دیهیم شاهنشهی، فردوسی، درآمد تو را روز بهمنجنه به فیروزی این روز را بگذران، منوچهری، به فیروزی بخت فرخنده فال درآمد به بخشیدن ملک و مال، نظامی، به بخارا رفت و به فراغ دل و فیروزی بخت بر تخت مملکت خویش قرار گرفت، (ترجمه تاریخ یمینی)، صبوری نامۀ فیروزی آمد قویتر پایۀ بهروزی آمد، جامی، جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی، حافظ، ترکیب ها: - فیروزی بخشیدن، فیروزی دادن، فیروزی رسان، فیروزی مند، فیروزی یافتن، رجوع به هر یک از این کلمات شود
نام یکی از بخش های قدیم ری بوده است: قوهه و شندر و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 53) محلی در دوفرسخی جنوب شرقی شیراز، (از فارسنامۀ ناصری)
نام یکی از بخش های قدیم ری بوده است: قوهه و شندر و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 53) محلی در دوفرسخی جنوب شرقی شیراز، (از فارسنامۀ ناصری)
بهمنی، از مشاهیر سلاطین سند است که در 825 هجری قمری درگذشته، او راست: در آتش مرده فکر زایل نکنی اندیشه به هر خیال هایل نکنی این نقد خزینۀ دماغ است بکوش تا صرف به جنس های باطل نکنی، (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 41)
بهمنی، از مشاهیر سلاطین سند است که در 825 هجری قمری درگذشته، او راست: در آتش مرده فکر زایل نکنی اندیشه به هر خیال هایل نکنی این نقد خزینۀ دماغ است بکوش تا صرف به جنس های باطل نکنی، (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 41)
آنچه مبارک و میمون باشد، که بر آن تفاؤل نیک زنند، که آن را نیک دانند: همان کعبه را نیز بیند جمال شود شاد از آن نقش فیروزفال، نظامی، رجوع به فیروزفالی شود
آنچه مبارک و میمون باشد، که بر آن تفاؤل نیک زنند، که آن را نیک دانند: همان کعبه را نیز بیند جمال شود شاد از آن نقش فیروزفال، نظامی، رجوع به فیروزفالی شود
مبارکی، میمنت، خوشی، خجستگی، فرخندگی، فال نیک: مخالف شکن شاه پیروزبخت به فیروزفالی درآمد به تخت، نظامی، به پایان شد این داستان دری به فیروزفالی و نیک اختری، نظامی
مبارکی، میمنت، خوشی، خجستگی، فرخندگی، فال نیک: مخالف شکن شاه پیروزبخت به فیروزفالی درآمد به تخت، نظامی، به پایان شد این داستان دری به فیروزفالی و نیک اختری، نظامی
یکی از انواع رنگ آبی، و آن آبی روشن است که با کمی سبز مخلوط شده باشد. (فرهنگ فارسی معین) : تو درون چارطاق خیمۀ فیروزه ای طبع رابی چارمیخ غم نخواهی یافتن. خاقانی
یکی از انواع رنگ آبی، و آن آبی روشن است که با کمی سبز مخلوط شده باشد. (فرهنگ فارسی معین) : تو درون چارطاق خیمۀ فیروزه ای طبع رابی چارمیخ غم نخواهی یافتن. خاقانی
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه که دارای 213 تن سکنه است، آب آن از دره شوریک و محصول عمده اش غله، توتون و هنر دستی مردم جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه که دارای 213 تن سکنه است، آب آن از دره شوریک و محصول عمده اش غله، توتون و هنر دستی مردم جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بروایت شاهنامه نام قدیم ری است: یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است، فردوسی، ، فیروزرام، بگفتۀ معجم البلدان از قراء ری بوده است
بروایت شاهنامه نام قدیم ری است: یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است، فردوسی، ، فیروزرام، بگفتۀ معجم البلدان از قراء ری بوده است
از قرای ری، (معجم البلدان)، و از آثار پیروزبن یزدجرد است، (فارسنامۀ ابن البلخی)، اکنون دهی بدین نام در استان مرکز نیست، رجوع به فیروزبران و فیروزبهرام شود
از قرای ری، (معجم البلدان)، و از آثار پیروزبن یزدجرد است، (فارسنامۀ ابن البلخی)، اکنون دهی بدین نام در استان مرکز نیست، رجوع به فیروزبران و فیروزبهرام شود
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور: خردمند بادی و پیروزرای بپاکی بماناد مغزت بجای، فردوسی، جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای، نظامی، وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای، نظامی
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور: خردمند بادی و پیروزرای بپاکی بماناد مغزت بجای، فردوسی، جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای، نظامی، وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای، نظامی