صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت، در موسیقی نوعی ساز بادی صفیر راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن، برای مثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
صدای ممتدی که خالی از حروف هجا باشد و از میان دو لب یا از آلتی خارج شود، سوت، در موسیقی نوعی ساز بادی صفیرِ راک: در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور صفیر زدن: صدا زدن، سوت زدن، سوت کشیدن، برای مِثال اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب / نی مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است (منوچهری - ۹)
شخصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارد، ایلچی، اصلاح کننده میان دو قوم، میانجی سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
شخصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارد، ایلچی، اصلاح کننده میان دو قوم، میانجی سفیرکبیر: نمایندۀ عالی سیاسی یک دولت در کشور دیگر که کار های سفارت خانه را در آن کشور اداره می کند
امان داده، پناه یافته، بدرقه. نگاهبان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). قلاووز. آن یک تن یا بیشتر که همراه قافله بروند و قافله را بمأمن رسانند. (یادداشت بخط مؤلف) : سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر. ناصرخسرو. ور کنون سوی کعبه خواهی رفت ره مخوف است بی خفیر مباش. سنائی. چون خدا فرمود ره را راه من این خفیر از چیست و آن یک راهزن. مولوی (مثنوی). هم خفیر و رهبر مرغان تویی هم انیس و وحشت هجران تویی. مولوی
امان داده، پناه یافته، بدرقه. نگاهبان. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). قلاووز. آن یک تن یا بیشتر که همراه قافله بروند و قافله را بمأمن رسانند. (یادداشت بخط مؤلف) : سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر. ناصرخسرو. ور کنون سوی کعبه خواهی رفت ره مخوف است بی خفیر مباش. سنائی. چون خدا فرمود ره را راه من این خفیر از چیست و آن یک راهزن. مولوی (مثنوی). هم خفیر و رهبر مرغان تویی هم انیس و وحشت هجران تویی. مولوی
نام نهریست به اردن از منازل بنی القین بن جسر. (معجم البلدان) ، آبی و موضعی است میان مکه و بصره و که به حفر مشهور شده است. و بدانجا کفتار بسیار باشد. و اولین منزل حاجیان بصره است. (معجم البلدان) ، نام موضعی است به نجد
نام نهریست به اردن از منازل بنی القین بن جسر. (معجم البلدان) ، آبی و موضعی است میان مکه و بصره و که به حَفَر مشهور شده است. و بدانجا کفتار بسیار باشد. و اولین منزل حاجیان بصره است. (معجم البلدان) ، نام موضعی است به نجد
همه همگی از مه تا که بش موی گردن، موی رخسار، پوشنده آمرزیدن گناه کسی را مغفرت غفران، بسیار فراوان. یا جم غفیر. گروه بسیار از وضیع و شریف و کوچک و بزرگ، همه جمیع
همه همگی از مه تا که بش موی گردن، موی رخسار، پوشنده آمرزیدن گناه کسی را مغفرت غفران، بسیار فراوان. یا جم غفیر. گروه بسیار از وضیع و شریف و کوچک و بزرگ، همه جمیع