گیاه سداب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بهترین وی آن است که نزدیک درخت انجیر رسته باشد، و خوردن برگ آن با انجیر خشک و گردکان دفع سموم کند. (آنندراج) (از برهان)
گیاه سداب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بهترین وی آن است که نزدیک درخت انجیر رسته باشد، و خوردن برگ آن با انجیر خشک و گردکان دفع سموم کند. (آنندراج) (از برهان)
دهی از بخش مرکزی شهرستان کاشان. دارای 220 تن سکنه است و آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و تنباکو و صیفی و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از بخش مرکزی شهرستان کاشان. دارای 220 تن سکنه است و آب آن از قنات و محصول عمده آنجا غلات و پنبه و تنباکو و صیفی و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی به معنی به خشم شدن و برانگیخته شدن و برانگیختن به صورت مورد اشاره به کار برده باشد: اگر نادان خریدار دروغ است تو با نادان مکن همواره هیجن. ناصرخسرو
این کلمه را ناصرخسرو در شعر ذیل آورده است، اما در کتب لغت دسترس ما یافته نشد. شاید بتوان گفت که به ضرورت شعری از مصدر هیج و هیجان و هیاج عربی به معنی به خشم شدن و برانگیخته شدن و برانگیختن به صورت مورد اشاره به کار برده باشد: اگر نادان خریدار دروغ است تو با نادان مکن همواره هیجن. ناصرخسرو
دهی است از بخش سربند شهرستان اراک که دارای 2314 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، صیفی، عسل و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 34 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش سربند شهرستان اراک که دارای 2314 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، صیفی، عسل و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی است از بخش زرقان شهرستان شیراز که دارای 34 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
طاجن. معرب تاوه. تابه که در آن بریان کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به طاجن شود. تابۀ روغن. (دهار). تابۀ نان پزی. (فهرست مخزن الادویه). تابۀ روغن جوش. ج، طیاجن. سیوطی در المزهر بنقل از جمهرۀ ابن درید گوید: فمما اخذوه (ای العرب) من الفارسیه: الطیجن و الطاجن. و اصله طابق. و الطابق و الطاجن الفارسیه. قال ابن درید: و ’الطیجن’ و هو المقلی بالفارسیه و قد تکلمت به العرب. (المعرب جوالیقی ص 122). ناشر کتاب المعرب در حاشیۀ کتاب گوید: نص عبارت ابن درید در الجمهره (ص 357) این است: ’الطیجن، الطابق، لغهٌ شامیهٌ و احسبها سریانیه او رومیه’. آنگاه گوید: و علل الجوهری التعریب بان ّ الطاءو الجیم لایجتمعان فی کلام العرب، و نص فی اللسان و المعیار علی ان فارسیه الکلمه ’تابه’ و رجح ادّی شیرعلی ان الاصل یونانی ٌ. (حاشیۀ 2 از ص 122 المعرب)
طاجن. معرب تاوه. تابه که در آن بریان کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به طاجن شود. تابۀ روغن. (دهار). تابۀ نان پزی. (فهرست مخزن الادویه). تابۀ روغن جوش. ج، طیاجن. سیوطی در المزهر بنقل از جمهرۀ ابن درید گوید: فمما اخذوه (ای العرب) من الفارسیه: الطیجن و الطاجن. و اصله طابق. و الطابق و الطاجن الفارسیه. قال ابن درید: و ’الطیجن’ و هو المقلی بالفارسیه و قد تکلمت به العرب. (المعرب جوالیقی ص 122). ناشر کتاب المعرب در حاشیۀ کتاب گوید: نص عبارت ابن درید در الجمهره (ص 357) این است: ’الطیجن، الطابق، لغهٌ شامیهٌ و احسبها سریانیه او رومیه’. آنگاه گوید: و علل الجوهری التعریب بان ّ الطاءو الجیم لایجتمعان فی کلام العرب، و نص فی اللسان و المعیار علی ان فارسیه الکلمه ’تابه’ و رجح اَدّی شیرعلی ان الاصل یونانی ٌ. (حاشیۀ 2 از ص 122 المعرب)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 28 آبادی و 12251 تن سکنه است، آب آن از چشمه و رودخانه و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است، قراء مهم آن سرزه، مارم، خوشنگان و تیزج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قصبۀ مرکزی بخش فین شهرستان بندرعباس است که دارای 2267 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش خرما، مرکبات، غله و تنباکوست، مزارع پرزین، کوک، گرو جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 681 تن سکنه است، آب آن از چاه و قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، صیفی و کار دستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که دارای 28 آبادی و 12251 تن سکنه است، آب آن از چشمه و رودخانه و محصول عمده اش خرما، مرکبات و غله است، قراء مهم آن سرزه، مارم، خوشنگان و تیزج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قصبۀ مرکزی بخش فین شهرستان بندرعباس است که دارای 2267 تن سکنه است، آب آن از چشمه و محصول عمده اش خرما، مرکبات، غله و تنباکوست، مزارع پرزین، کوک، گرو جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که دارای 681 تن سکنه است، آب آن از چاه و قنات و محصول عمده اش غله، لبنیات، صیفی و کار دستی زنان قالی بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
پیک. (منتهی الارب). معرب پیک فارسی است. قاصد. (از فرهنگ فارسی معین). ج، فیوج. (از اقرب الموارد) ، گروه مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فوج شود
پیک. (منتهی الارب). معرب پیک فارسی است. قاصد. (از فرهنگ فارسی معین). ج، فیوج. (از اقرب الموارد) ، گروه مردم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فوج شود