بچه ای را گویند که پیش از زاییدن در شکم مادر مرده باشد یا پیش از وعده ساقط شود خواه از انسان باشد و خواه از حیوان دیگر، و با کاف عربی هم گفته اند، و به کسر اول هم آمده است، و بجای نون میم دیده شده است که فکامه باشد. (برهان). آن را به تازی اسقاط و به پارسی فگانه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - فگانه کردن، افکندن زن آبستن جنین را پیش از تمام مهلت. (یادداشتهای مؤلف) : ساده دل کودکا مترس اکنون نز یک آسیب خر فگانه کند. ابوالعباس
بچه ای را گویند که پیش از زاییدن در شکم مادر مرده باشد یا پیش از وعده ساقط شود خواه از انسان باشد و خواه از حیوان دیگر، و با کاف عربی هم گفته اند، و به کسر اول هم آمده است، و بجای نون میم دیده شده است که فکامه باشد. (برهان). آن را به تازی اسقاط و به پارسی فگانه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). - فگانه کردن، افکندن زن آبستن جنین را پیش از تمام مهلت. (یادداشتهای مؤلف) : ساده دل کودکا مترس اکنون نز یک آسیب خر فگانه کند. ابوالعباس
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، بغاز، پغاز، براز
کُلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، تَنبه، مَدَنگ، بَسکَله، فَردَر، کُلَند، فَروَند، فَلجَم، کلیدان گُوِه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانِه، پانِه، پَهانِه، بَغاز، پَغاز، بَراز
جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، فگانه، اپگانه، افگانه آفگانه کردن: بچه سقط کردن، بچه افکندن، برای مثال شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد - ۴۳۲)
جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، فَگانه، اَپگانه، اَفگانه آفگانه کردن: بچه سقط کردن، بچه افکندن، برای مِثال شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد - ۴۳۲)
بچۀ نارسیده و ناتمام را گویند که از شکم انسان و دیگر حیوانات افتد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری). بچۀ آدم یا حیوان که از شکم افتاده باشد. (مجمعالفرس). آفکانه. (شرفنامۀ منیری). سقطه. آبکانه. (برهان). بچۀ نارسیدۀ افتاده. جنین ساقط. فکانه. (یادداشت مؤلف). بچۀ ناتمام که در کمتر از هفت ماه متولد شود. (غیاث اللغات) : خام گمنام رفته از خانه که بود جز جنین و افگانه. سنایی (از آنندراج) ، فوت شدن چیزی، رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بچۀ نارسیده و ناتمام را گویند که از شکم انسان و دیگر حیوانات افتد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری). بچۀ آدم یا حیوان که از شکم افتاده باشد. (مجمعالفرس). آفکانه. (شرفنامۀ منیری). سقطه. آبکانه. (برهان). بچۀ نارسیدۀ افتاده. جنین ساقط. فکانه. (یادداشت مؤلف). بچۀ ناتمام که در کمتر از هفت ماه متولد شود. (غیاث اللغات) : خام گمنام رفته از خانه که بود جز جنین و افگانه. سنایی (از آنندراج) ، فوت شدن چیزی، رهانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مؤنث فلان. زنی غیرمعلوم. غیرمنصرف است و تنوین نمی گیرد: ذهبت فلانه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و أمّا فلانه فأدرکها رأی النساء. (نهج البلاغه خطبۀ 156). و رجوع به فلان و فلانه شود
مؤنث فلان. زنی غیرمعلوم. غیرمنصرف است و تنوین نمی گیرد: ذَهَبَت ْ فُلانهُ. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و أمّا فُلانهُ فأدرکها رأی ُ النساء. (نهج البلاغه خطبۀ 156). و رجوع به فلان و فلانه شود
کنایه از نامهای مردم. (منتهی الارب). زنی غیرمعلوم. مؤنث فلان. (فرهنگ فارسی معین) : نه گویند کاین خانه بد مر فلان را به میراث ماند از فلان با فلانه. ناصرخسرو. دختر و مادرت از این ستانه برون شد رفت بد و نیک، شد فلان و فلانه. ناصرخسرو. ای فلانه که تو را رنجانیده است ؟ (تاریخ قم). رجوع به فلان شود
کنایه از نامهای مردم. (منتهی الارب). زنی غیرمعلوم. مؤنث فلان. (فرهنگ فارسی معین) : نه گویند کاین خانه بد مر فلان را به میراث ماند از فلان با فلانه. ناصرخسرو. دختر و مادَرْت از این ستانه برون شد رفت بد و نیک، شد فلان و فلانه. ناصرخسرو. ای فلانه که تو را رنجانیده است ؟ (تاریخ قم). رجوع به فلان شود
فانه. پانه. (فرهنگ فارسی معین). چوب تنکی را گویند که گاهی در پس در خانه نهند تا در گشوده نگردد. و کفشگران و موزه دوزان در فاصله قالب کفش و موزه نهند تا فراخ گردد. استادان درودگر و نجار و چوب شکن در شکاف چوبی که با تبر می شکافند فروبرند تا زودتر شکافته گردد. گاهی در زیر ستون گذارند تا راست بایستد. (برهان). رجوع به فانه شود
فانه. پانه. (فرهنگ فارسی معین). چوب تنکی را گویند که گاهی در پس در خانه نهند تا در گشوده نگردد. و کفشگران و موزه دوزان در فاصله قالب کفش و موزه نهند تا فراخ گردد. استادان درودگر و نجار و چوب شکن در شکاف چوبی که با تبر می شکافند فروبرند تا زودتر شکافته گردد. گاهی در زیر ستون گذارند تا راست بایستد. (برهان). رجوع به فانه شود