جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، فَگانه، اَپگانه، اَفگانه آفگانه کردن: بچه سقط کردن، بچه افکندن، برای مِثال شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد - ۴۳۲)
افسانه: بدان بد کزین بد بهانه منم سخن را نخست آفسانه منم. فردوسی. آن موی که در ستایش آمد زلف است و کله نه موی شانه مردم جستم نه ریش و دستار حکمت گفتم نه آفسانه. عمادی. به پیش خلق شب و روز برمناقب تست مدارِقصه و تاریخ و آفسانۀ من. سیف اسفرنگ