جدول جو
جدول جو

معنی فگانه

فگانه((فَ نِ))
بچه نارسیده، جنین که پیش از موقع از شکم زن یا حیوان ماده سقط شود، آفگانه
تصویری از فگانه
تصویر فگانه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فگانه

فگانه

فگانه
جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، آفگانه، اَپگانه، اَفگانه
فگانه
فرهنگ فارسی عمید

فگانه

فگانه
بچه ای را گویند که پیش از زاییدن در شکم مادر مرده باشد یا پیش از وعده ساقط شود خواه از انسان باشد و خواه از حیوان دیگر، و با کاف عربی هم گفته اند، و به کسر اول هم آمده است، و بجای نون میم دیده شده است که فکامه باشد. (برهان). آن را به تازی اسقاط و به پارسی فگانه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- فگانه کردن، افکندن زن آبستن جنین را پیش از تمام مهلت. (یادداشتهای مؤلف) :
ساده دل کودکا مترس اکنون
نز یک آسیب خر فگانه کند.
ابوالعباس
لغت نامه دهخدا

یگانه

یگانه
بی نظیر، بی مانند، صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، تنها و منحصر به فرد
یگانه
فرهنگ نامهای ایرانی

فتانه

فتانه
مؤنثِ واژۀ فتان، زیبا و دل فریب، با زیبایی و دل فریبی مثلاً فتان وخرامان وارد شد، شیطان، بسیار فتنه انگیز و فتنه جو، دزد، راهزن
فتانه
فرهنگ فارسی عمید