شبنم، رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
شبنم، رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژمه، غژب، برای مثال آن خوشه بین چنان که یکی خیک پر نبید / سربسته و نبرده بدو دست هیچ کس ی بر گونۀ سیاهی چشم است غژم او / هم بر مثال مردمک چشم از او تکس (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۷)
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژمه، غژب، برای مِثال آن خوشه بین چنان که یکی خیک پر نبید / سربسته و نبرده بدو دست هیچ کس ی بر گونۀ سیاهی چشم است غژم او / هم بر مثال مردمک چشم از او تکس (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۷)
شکل، مدل، کاغذی حاوی پرسش هایی از فرد متقاضی استخدام، ثبت نام و مانند آن، لباسی یک شکل برای اعضای یک مجموعه، یونیفرم، مقابل محتوا، در علوم ادبی مجموعۀ ویژگی های ساختاری
شکل، مدل، کاغذی حاوی پرسش هایی از فرد متقاضی استخدام، ثبت نام و مانند آن، لباسی یک شکل برای اعضای یک مجموعه، یونیفرم، مقابلِ محتوا، در علوم ادبی مجموعۀ ویژگی های ساختاری
رنگ، گون وام، قرض، دین، پام، برای مثال به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱ - ۲۰۳) پسوند متصل به واژه به معنای مانند مثلاً ازرق فام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخ فام، سیه فام، برای مثال فیروزه فام، برافروخت رخسارۀ لعل فام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴ - ۲۹۵۶)
رنگ، گون وام، قرض، دین، پام، برای مِثال به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱ - ۲۰۳) پسوند متصل به واژه به معنای مانند مثلاً ازرق فام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخ فام، سیه فام، برای مِثال فیروزه فام، برافروخت رخسارۀ لعل فام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴ - ۲۹۵۶)
افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین، خشمگین، آشفته، کنایه از ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست، برای مثال دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی - ۱/۱۹۲)
افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین، خشمگین، آشفته، کنایه از ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست، برای مِثال دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی - ۱/۱۹۲)
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)