جدول جو
جدول جو

معنی فژاگین - جستجوی لغت در جدول جو

فژاگین
(فَ)
فژاگن. چرکن. چرک آلود. پلید و پلشت. (برهان). رجوع به فژاک و فژاگن شود
لغت نامه دهخدا
فژاگین
چرکین چرک آلود پلید پلشت
تصویری از فژاگین
تصویر فژاگین
فرهنگ لغت هوشیار
فژاگین
((فَ))
فژاگن، چرکین، چرک آلود
تصویری از فژاگین
تصویر فژاگین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراهین
تصویر فراهین
(پسرانه)
فرایین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرایین
تصویر فرایین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها، امرها، دستورها، رل ها، جمع واژۀ فرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فژاگن
تصویر فژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، برای مثال فژاگن نیم سالخورده نیم / ابر جفت بیدادکرده نیم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
(فَ گِ)
فژاک. چرکن و چرک آلود و پلشت و پلید. فژآگین:
گفت دینی را که این دینار بود
کین فژاگن موش را پروار بود (!)
رودکی.
فژاگن همه سال خورده نیم
وبر جفت بیدادکرده نیم.
بوشکور.
تا کی همی درایی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک.
دقیقی.
همواره پرآپیخ است آن چشم فژاگن
گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست.
عماره.
رجوع به فژاگین و فژاک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
جمع فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
جمع فرزین، از ریشه پارسی فرزین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمگین
تصویر فرمگین
اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فژاگن
تصویر فژاگن
چرکین چرک آلود پلید پلشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمگین
تصویر فرمگین
((فَ رَ))
فرمگن، اندوهگین، دلتنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
((فَ))
جمع فرمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
ارشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
متداول، جامع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرامین
تصویر فرامین
فرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
Pervasive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
omniprésent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
onipresente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
meluas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
her yerde olan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
普遍的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
普遍的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
נִפְרָס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
널리 퍼지는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
alomtegenwoordig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
सर्वव्यापी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
повсеместный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
onnipresente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
omnipresente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
всезростаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
wszechobecny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
allgegenwärtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراگیر
تصویر فراگیر
isiyozuilika
دیکشنری فارسی به سواحیلی