جدول جو
جدول جو

معنی فژاگن

فژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، برای مثال فژاگن نیم سالخورده نیم / ابر جفت بیدادکرده نیم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
تصویری از فژاگن
تصویر فژاگن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فژاگن

فژاگن

فژاگن
فژاک. چرکن و چرک آلود و پلشت و پلید. فژآگین:
گفت دینی را که این دینار بود
کین فژاگن موش را پروار بود (!)
رودکی.
فژاگن همه سال خورده نیَم
وبر جفت بیدادکرده نیَم.
بوشکور.
تا کی همی درایی و گردم همی دوی
حقا که کمتری و فژاگن تری ز پک.
دقیقی.
همواره پرآپیخ است آن چشم فژاگن
گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست.
عماره.
رجوع به فژاگین و فژاک شود
لغت نامه دهخدا

پژاگن

پژاگن
چرکین، چرک آلود، پلید، پژوین، برای مِثال لطیف و جوانم چو گل به گاه بهار / پژاگن نیَم سال خورده نیَم (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۸)
پژاگن
فرهنگ فارسی عمید

پژاگن

پژاگن
فژاگن. پژوین. ناشسته. آلوده به ریم. پلید. چرکن. زشت. دَنِس:
لطیف و جوانم چو گل در بهار
پژاگن نیم سالخورده نیم.
ابوشکور.
و رجوع به فژاگن شود
لغت نامه دهخدا