جدول جو
جدول جو

معنی فورخاص - جستجوی لغت در جدول جو

فورخاص
دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 246 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخان
تصویر فرخان
(پسرانه)
خان مقتدر، خان با فراست، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرخاش
تصویر فرخاش
پرخاش، درشتی و تندی از روی خشم، عتاب، جنگ وجدال، کارزار، پیکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخال
تصویر فرخال
موی فروهشته که چین و شکن نداشته باشد، برای مثال سرو سیمین تو را در مشک تر / زلف فرخالت ز سر تا پا گرفت (فیروز مشرقی - شاعران بی دیوان - ۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوران
تصویر فوران
بیرون آمدن آب یا مایعی از جایی با فشار، جوشش، جهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخاگ
تصویر فرخاگ
خوراکی که از گوشت قلیه کرده و سرخ کرده و تخم مرغ تهیه می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخار
تصویر فرخار
دیر، معبد، بتخانه، برای مثال کافور خواه و بید تر، در خیش خانه باده خور / با ساقی فرخنده فر زاو خانه فرخار آمده (خاقانی - ۳۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
سلطان (1326- 1359 میلادی) عثمانی (1288- 1359 میلادی، 687 - 761 هجری قمری)، پسر وجانشین امیرعثمان اول، آندرونیکوس سوم امپراطور بیزانس را شکست داد و قسمتهای زیادی از آسیای صغیر از جمله نیقیه را گرفت و در 1345 میلادی عثمانیها به یاری امپراطور یوحنای ششم به اروپا رفتند (اولین ورود آنان به اروپا) و اورخان دختر یوحنا را، نامش تئودورا، بزنی گرفت، اورخان دوبار دیگر برای یاری به یوحنا از داردانل عبور کرد، پس از مرگش مملکتی سازمان یافته برای پسرش مراد اول باقی گذاشت، (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ شهرستان مراغه، سکنۀ آن 62 تن. آب آن از رود خانه ساروق. محصول آن غلات، کرچک و بادام. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش مرکزی شهرستان شیراز که دارای 95 تن سکنه است، آب آن از رود خانه قره آغاج و محصول عمده اش غله، لبنیات و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند که دارای 418 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خان خانان، لقب ملوک قره ختای، و ’جاموقا’ دشمن چنگیزخان را نیز به این لقب ملقب کرده اند، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
نام عمومی امرای سلسلۀ قراختائیان که در ماوراءالنهر امارت داشته اند و دولتشان به دست سلطان محمد خوارزمشاه کوچلکخان رئیس قوم عیسوی مذهب نایمن از طوایف مغول در 617 هجری قمری برافتاد، نام و لقب پادشاه ترکستان و ختاست ... پادشاهان ترکستان و ختا را گورخان و گراخان و غراخان گفته اند، (انجمن آرا)، دولت قراختاییان بین 518 و 519 هجری قمری به توسط یلوتاشه ملقب به گورخان در سرزمین کاشغر و اراضی ساحلی شعب رودخانه های ’تاریم’ و ’ایلی’ تشکیل یافت و پایتخت ایشان در بلاساغون بوده و اندکی بعد از تشکیل دولت بر بلاد مسلمان نشین ’اوزگند’ و ’ختن’ و شهرهای شرقی ماوراءالنهر استیلا یافته و دائماً متعرض این ناحیۀ اخیر بوده اند، ولی تا قبل از جنگ قطوان کاملاً نتوانسته بودند بر ماوراءالنهر استیلا یابند و در بلاد آن مستقر شوند، فتح گورخان قراختایی و شکست سلطان سنجر ایشان را به این آرزو رسانید، بنابراین مدت دولت قراختایی از 518یا 519 است تا 607 یعنی 89 یا 88 سال، (اقبال آشتیانی، مجلۀ شرق دورۀ اول شمارۀ 7 صص 418-419 از حاشیۀ 4 ص 57 تعلیقات چهارمقالۀ محمد معین)، رجوع به تعلیقات چهارمقالۀ معین ص 56، 57، 58 شود:
قدرخان ز چین گورخان از ختن
دبیس از مداین ولید ازیمن،
نظامی
لغت نامه دهخدا
لقب بهرام گور، (از برهان) :
با عبرت گور خانه جان
در عشرت گورخان چه باشی ؟
خاقانی،
گور از پیش و گورخان از پس
گور و بهرام گور و دیگر کس،
نظامی (هفت پیکر ص 73)،
گورخان را چو گور در خم کرد
رفت از آن گورخانه پی گم کرد،
نظامی (هفت پیکر ص 76)،
آنچنان گورخان به کوه و به راغ
گور کو داغ دید رست ز داغ،
نظامی (هفت پیکر ص 70)،
عاقبت گوری از کنارۀ دشت
آمد و سوی گورخان بگذشت،
نظامی،
چرخ از آن گورگیری بهرام
گورخان زمانه کردش نام،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
نام امیر سلسلۀ قراختایی معاصر سلطان سنجرو آنکه سنجر را در جنگ قطوان شکست داد:
نه بر سنجر شبیخون برد زاول گورخان وآخر
شبیخون زد اجل تا گورخانه شد شبستانش،
(دیوان خاقانی چ سجادی ص 214)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فورلاژ
تصویر فورلاژ
بدنه هواپیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوران
تصویر فوران
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
بتکده بتخانه: کرسانک از تبت است و اندر وی بتخانه های بزرگ است و آن را فرخار بزرگ خوانند، هر شهر حسن خیز جایی که مردم آن زیبا باشند، جمع فرخارها: ز روی سوری بباغ هر جا فرخارهاست ز بوی سنبل براغ هر سو تاتارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخاش
تصویر فرخاش
پرخاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخال
تصویر فرخال
موی بی چین و شکن و فروهشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخان
تصویر فرخان
جمع فرخ، چوزگان جوجه ها ریزه گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخاص
تصویر ارخاص
ارزان کردن، ارزان شمردن، ارزان یافتن، ارزان خریدن، ساده کردن کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخال
تصویر فرخال
((فَ))
موی فروهشته که چین و شکن نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخاش
تصویر فرخاش
((فَ))
ستیزه، پیکار، با سخنان درشت با هم ستیزه کردن، پرخاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخار
تصویر فرخار
((فَ))
بتکده، بتخانه، شهری در تبت که بتخانه های آن معروف بوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوران
تصویر فوران
((فَ وَ))
جوشیدن یا جهیدن آب از چشمه یا لوله، جهیدن رگ، جوشش، جهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوران
تصویر فوران
Eruption, Gushing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فوران
تصویر فوران
éruption, jaillissant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فوران
تصویر فوران
erupção, jorrando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فوران
تصویر فوران
извержение , струящийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فوران
تصویر فوران
Ausbruch, sprudelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فوران
تصویر فوران
erupcja, tryskający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فوران
تصویر فوران
виверження , що випливає
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فوران
تصویر فوران
erupción, arrollador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فوران
تصویر فوران
eruzione, zampillante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فوران
تصویر فوران
uitbarsting, spuitend
دیکشنری فارسی به هلندی