- فواض
- جمع فاضه، سختی ها، پتیار ها، بلا ها
معنی فواض - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع واژۀ فاضله، فاضل، برتر
نعمتهای بزرگ و سترگ یا نیکو و خوبترین بخششهای بزرگ، عطاهای نیکو
جمع رائض، رام کنندگان اسپ، سوار کاران
پربرکت، فیض دهنده، بخشنده و جوانمرد
درگذشتن، فوت، نیست شدن، گذشتن وقت کاری
ورتاندن
عارف به فرائض
قلب، بمعنی عقل هم گویند دل گش (قلب) دل قلب، جمع افئده. دل، درد دل
نیستی در گذشتن مردن درگذشتن، گذشتن وقت بیکاری، مرگ درگذشت نیستی، گذشت وقت بیکاری فوات فرصت
شکسته خرده ریز، پراکنده
باسمر فروش (باسمر باقلا)
سکسکه: از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق... یا فواق شیشه. در شیشه ریختن شراب با آواز یعنی در وقتی که شراب را در پیاله کنند از گلوی شیشه آواز لق لق و قلقل برآید
مردن
سخن گفتن
سر جوش دیگ
جوانمرد و بسیار بخشنده، بسیار فیض رساننده
قلب، دل، عقل
جوشنده، فوران کننده
سکسکه، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضلۀ دیافراگم که به صورت صداهای پی در پی از حلق خارج می شود
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک
زغنگ، هکچه، سچک، هکک، اسکرک، سکیله، اشکوهه، هکهک