جدول جو
جدول جو

معنی فوات - جستجوی لغت در جدول جو

فوات
درگذشتن، فوت، نیست شدن، گذشتن وقت کاری
تصویری از فوات
تصویر فوات
فرهنگ فارسی عمید
فوات
(ذَ)
درگذشتن. (غیاث) : موت الفوات، مرگ ناگهانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
آنچنان که بر سرت مرغی بود
کز فواتش جان تو لرزان شود.
مولوی.
وارهیدند از جهان پیچ پیچ
کس نگرید بر فوات هیچ هیچ.
مولوی.
- فوات فرصت، از دست رفتن فرصت: پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارهاپیش از فوات فرصت... بفرماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
فوات
نیستی در گذشتن مردن درگذشتن، گذشتن وقت بیکاری، مرگ درگذشت نیستی، گذشت وقت بیکاری فوات فرصت
فرهنگ لغت هوشیار
فوات
((فَ))
مردن، درگذشتن، گذشتن زمان انجام کاری، مرگ، نیستی، از دست رفتن فرصت
تصویری از فوات
تصویر فوات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوات
تصویر آوات
(دخترانه)
آرزو، خواسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فورت
تصویر فورت
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فئات
تصویر فئات
فئه ها، جماعت ها، طایفه ها، گروه ها، دسته ها، جمع واژۀ فئه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلات
تصویر فلات
هر یک از قسمت های مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پست تری محدود است
تار، برای مثال تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱ - ۷۰)
فلات قاره: در علم زمین شناسی قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می باشد و محل ته نشت هایی است که اصل آن ها از خشکی بوده و با رودخانه ها به دریا ریخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روات
تصویر روات
راوی ها، کسانی که خبرها یا حدیث ها یا حکایتی از دیگری روایت می کنند، روایت کننده ها، بازگویندگان شعر و سخن از کسی، کسانی که قصیده های شاعری را با لحن خوش در محفلی می خوانند، جمع واژۀ راوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوات
تصویر غوات
غاوی ها، گمراهان و نومیدها، جمع واژۀ غاوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوات
تصویر فلوات
فلات ها، بیابان ها، جمع واژۀ فلات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتات
تصویر فتات
خرده و شکستۀ چیزی، ریزۀ هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فواتح
تصویر فواتح
جمع واژۀ فاتحه، قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته، فاتحه خواندن، آغاز، اول
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ فُ)
جمع واژۀ ثفوه
لغت نامه دهخدا
(فَ تِ)
جمع واژۀ فاتحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- فواتح سور، کلماتی که سوره های قرآن به آنها آغاز شود، مانند: یس، الم، صم، کهیعص و... (از یادداشتهای مؤلف). اوائل السور. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
جمع واژۀ شفه. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شفه، به معنی لب. (آنندراج). و رجوع به شفه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ فَ)
جمع واژۀ صفاه. رجوع به صفاه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ فَ)
جمع واژۀ هفوه. لغزشها. (یادداشت مؤلف) : از جانب سلطان بر آن هفوات اغضا میرفت. (ترجمه تاریخ یمینی).... و اغضا بر هفوات و بادرات آن قوم مبذول داشت. (جهانگشای جوینی). از هفوات ایشان تجاوز و اغماض رفت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فوت، بمعنی شکاف میان دو انگشت. (آنندراج). جمع واژۀ فوت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فواخت
تصویر فواخت
جمع فاخته، کوکو ها
فرهنگ لغت هوشیار
قلب، بمعنی عقل هم گویند دل گش (قلب) دل قلب، جمع افئده. دل، درد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتات
تصویر فتات
ریزه خرده ریز و شکسته از هر چیز، ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
خوشترین آب، شیرین خوشگوار، نهر عظیمی است که با دجله پیوندد و هر دوی آنها یک نهر شوند، در عبادان و به خلیج فارس ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوات
تصویر غوات
گمراهان نادانان و تباه کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواتح
تصویر فواتح
جمع فاتحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفوات
تصویر هفوات
جمع هفوه، لغزش ها، شتافتن ها، بال زدن ها، لغزشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوات
تصویر خوات
دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روات
تصویر روات
جمع راوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوات
تصویر دوات
ظرف مرکب برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوات
تصویر ذوات
دارندگان، صاحبان، مالکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنوات
تصویر فنوات
جمع فناه، سگ انگور ها گاو کشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواتح
تصویر فواتح
((فَ تِ))
جمع فاتحه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفات
تصویر وفات
مرگ، درگذشت، میرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوات
تصویر دوات
مرکب، جوهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فونت
تصویر فونت
دبیره، رایاوات، کلک
فرهنگ واژه فارسی سره