معنی فواتح - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فواتح
فواتح
- فواتح
- جمعِ واژۀ فاتحه، قرائت سورۀ فاتحه برای آمرزش روح درگذشته، فاتحه خواندن، آغاز، اول
فرهنگ فارسی عمید
فواتح
- فواتح
- جَمعِ واژۀ فاتحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- فواتح سُوَر، کلماتی که سوره های قرآن به آنها آغاز شود، مانند: یس، الم، صم، کهیعص و... (از یادداشتهای مؤلف). اوائل السور. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فوایح
- فوایح
- جمع فایحه پراکنده کننده های بوی: شکر و سپاسی که فوایح نشر آن چون نسیم صبا جعد وطره سنبل شکند
فرهنگ لغت هوشیار
فوایح
- فوایح
- فوائح. جَمعِ واژۀ فائحه. پراکنده های بوی. (از فرهنگ فارسی معین) : شکر و سپاسی که فوایح نشر آن چون نسیم صبا جعد و طرۀ سنبل شکند. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
فوادح
- فوادح
- فوادح الدهر، کارهای بزرگ زمانه. ج ِفادحه، به معنی آنچه نازل شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا