فرانسوی نمود، پدیده، مانی (نادر) آنچه که به وسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود، امر طبیعی پدیده نمود، امری غیر عادی و نادر توضیح احتراز ازاستعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرانسوی نمود، پدیده، مانی (نادر) آنچه که به وسیله حواس یا ضمیر انسان درک شود، امر طبیعی پدیده نمود، امری غیر عادی و نادر توضیح احتراز ازاستعمال این کلمه بیگانه اولی است
جمع واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ فن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شیوه ها. روش ها، آداب و اصول: نگار خویش را گفتم نگارا نیم من در فنون عشق جاهل. منوچهری. ، انواع. اقسام: ای در اصول فضل مقدم ای در فنون علم مؤدب. مسعودسعد. در فنون علم و ادب متبحر. (ترجمه تاریخ یمینی). از فنون فضایل حظی وافر داشت. (گلستان). سعدی از این پس نه عاقل است و نه هشیار عشق بچربید بر فنون و فضائل. سعدی. بر او محاسن اخلاق چون رطب پربار در او فنون فضایل چو دانه در رمان. سعدی. - ذوفنون، آنکه اقسام علم و دانش و هنر دارد و داند: حلقه های سلسلۀ تو ذوفنون هر یکی حلقه دهد دیگر جنون. مولوی. ، حیله ها و مکرها. - پرفنون: بفرمود تا نزد او شد قلون ز ترکان دلیری گوی پرفنون. فردوسی. ای گنبد زنگارگون، ای پرجنون ای پرفنون. ناصرخسرو
شهر کوچک فومن مرکز شهرستان فومنات در 27 هزارگزی جنوب باختری رشت واقع و شامل شش قریۀ به هم پیوسته است به نامهای بازار، شهربیجار، جهودبیجار، شویل کنار، نقارچیان، خندق بیجار. جمعیت شهر در حدود هشت هزار تن است و دارای 300 باب دکان است. آب آشامیدنی شهر از چاه و روشنایی آن بوسیلۀ برق تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
شهر کوچک فومن مرکز شهرستان فومنات در 27 هزارگزی جنوب باختری رشت واقع و شامل شش قریۀ به هم پیوسته است به نامهای بازار، شهربیجار، جهودبیجار، شویل کنار، نقارچیان، خندق بیجار. جمعیت شهر در حدود هشت هزار تن است و دارای 300 باب دکان است. آب آشامیدنی شهر از چاه و روشنایی آن بوسیلۀ برق تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
فریفته شدن. غره گردیدن: بفنوده ست جهان بر درم و آب و زمین دل تو بر خرد و دانش و خوبین بفنود (؟). رودکی. در رشیدی این بیت چنین آمده است: بفنود تنم بر درم و آب و زمین دل بر خرد و علم به دانش بفنود. در لغت فرس اسدی بیتی دیگر هم از رودکی شاهد آمده که مغلوط مینماید. ملک الشعراء بهار در یادداشتهای خود بر لغت فرس این لغت را محرف غنودن دانسته است. در مورد معنی دیگر یعنی آسودن و خوابیدن که بعضی فرهنگ نویسان برای این کلمه آورده اند احتمال قوی این است که محرف غنودن باشد. (فرهنگ فارسی معین) ، آرام گرفتن. (یادداشت مؤلف) ، توقف کردن درگفتار و رفتار. (یادداشت مؤلف) ، نالیدن و زاری کردن. (یادداشت مؤلف)
فریفته شدن. غره گردیدن: بفنوده ست جهان بر درم و آب و زمین دل تو بر خرد و دانش و خوبین بفنود (؟). رودکی. در رشیدی این بیت چنین آمده است: بفنود تنم بر درم و آب و زمین دل بر خرد و علم به دانش بفنود. در لغت فرس اسدی بیتی دیگر هم از رودکی شاهد آمده که مغلوط مینماید. ملک الشعراء بهار در یادداشتهای خود بر لغت فرس این لغت را محرف غنودن دانسته است. در مورد معنی دیگر یعنی آسودن و خوابیدن که بعضی فرهنگ نویسان برای این کلمه آورده اند احتمال قوی این است که محرف غنودن باشد. (فرهنگ فارسی معین) ، آرام گرفتن. (یادداشت مؤلف) ، توقف کردن درگفتار و رفتار. (یادداشت مؤلف) ، نالیدن و زاری کردن. (یادداشت مؤلف)