جدول جو
جدول جو

معنی فنسجان - جستجوی لغت در جدول جو

فنسجان(فَ)
شهری است در نواحی فارس از کورۀ دارابجرد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فغستان
تصویر فغستان
(دخترانه)
نام دختر کید شاه هندوستان و یکی از زنان اسکندر مقدونی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
منظم شدن و با هم جور شدن، روان بودن کلام و عاری بودن آن از تعقید و تکلف و تصنع، مستحکم شدن، استوار شدن، استواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسنجان
تصویر فسنجان
خورشی که از گوشت یا مرغ، مغز گردو، رب انار و گاهی شکر تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
بتخانه، بتکده، کنایه از حرم سرا، برای مثال فرستش به سوی شبستان خویش / بر خواهران و فغستان خویش (فردوسی - ۲/۲۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
ظرف کوچک چینی یا بلوری که در آن چای یا قهوه می خورند
ساعت آبی، وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند، پنگان، پنگ، سرچه، فنجان
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
معرب پنگان. از یونانی پنتاکس. پیالۀ کوچک سفالین، بلورین یا چینی که در آن چای یا قهوه خورند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دهی است از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده که دارای 324 تن سکنه است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، انگور، میوه و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فِ سِ)
نوعی از خورش که از مغز گردو و ناردان و گوشت ترتیب دهند و فسوجن نیز گویند. (ناظم الاطباء). خورشی که از گوشت ماکیان، اردک، مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و انواع دارد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فسوجن شود
لغت نامه دهخدا
(فِ سِ)
شهری از نواحی فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
بتخانه بتکده، حرمسرای شاهان و بزرگان، یار دلارام محبوبه: فغستان چو آمد بمشکوی شاه یکی تاج است بر سر ز مشک سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
پیاله کوچک سفالین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندجان
تصویر اندجان
پارسی تازی شده اندگان شهری است در توران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
روان شدن اشک، ریخته شدن آب و اشک، نظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسجاج
تصویر انسجاج
جوانمردی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
خورشی که از گوشت ماکیان اردک مرغابی یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب تهیه کنند و آن انواع دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنجان
تصویر فنجان
((فِ))
معرب پنگان، پیاله کوچک چینی یا بلوری برای نوشیدن چای یا قهوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
((فَ غِ))
بتخانه، بتکده، حرمسرا، خوب رو، کنیز خوب رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فغستان
تصویر فغستان
((فَ غِ))
بتخانه، بتکده، خانه خدا، کوه بیستون، بغستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
((اِ س ِ))
روان بودن، روان شدن آب یا اشک، روان بودن کلام و عاری بودن از تکلف و تصنع
فرهنگ فارسی معین
((فِ س))
خورشی که از گوشت پرنده یا گوسفند با مغز گردو و روغن و رب انار تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
هماهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
Togetherness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
unité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
единство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
Zusammengehörigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
єдність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
jedność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
团结
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
união
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
unità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
unión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
saamhorigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
ความสามัคคี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از انسجام
تصویر انسجام
kebersamaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی