جدول جو
جدول جو

معنی فنزج - جستجوی لغت در جدول جو

فنزج(فَ زَ)
معرب پنجگ. پنجه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پنجه شود، رقصی است مر عجم را، و آن چنان است که جمعی دست یکدیگر را گرفته، رقصند. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فنزج
پارسی تازی گشته پنجگ گونه ای از وشتن (رقص) گروهی است پنزه پنجه
تصویری از فنزج
تصویر فنزج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فنج
تصویر فنج
مبتلا به که بیماری فتق، دبه خایه، غر، برای مثال عجب آید مرا ز تو که همی / چون کشی آن گران دو خایۀ فنج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)، غری، فتق، کلان، بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(فَنْ نو)
نام یکی از طوایف مکران که مرکب از 2500 خانوار است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهستانی است از بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، خرما، لبنیات، ذرت و تنباکوست. این دهستان شامل 36 آبادی بزرگ و کوچک و دارای بیش از 9000 تن سکنه است. زبان مادری مردم آن بلوچی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ)
خانه ای که بر یک چوب سازند که به درازی نزدیک شصت گز باشد (!) جهت طلایه و دیده بانی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ نُ)
کسانی که محبت آنها را ناخوش دارند. (منتهی الارب). الثقلاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ نِ)
ماری که آزار به کسی نرساند. (برهان). مار خانگی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
معرب فنگ است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : برگ فنج که به تازی بنج گویند اندر شراب انگوری پخته، پختنی برچشم نهادن علاجی سودمند است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(غَذْیْ)
پای کوفتن. رقصیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنزر
تصویر فنزر
نفار نپار خانه ای که بر چوب سازند برای دیدبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنج
تصویر فنج
((فَ نْ))
بزرگ، کلان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فنج
تصویر فنج
((فَ یا فُ نْ))
کسی که بیماری ورم بیضه دارد، فتق، ورم بیضه
فرهنگ فارسی معین