کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) : گرفتم فناخسروی نقش اول ز خسرو شدن جز فنائی نیابی. خاقانی. پلاس افگن آخور مرکبانش فناخسرو تخت گریان نماید. خاقانی. رجوع به عضدالدوله شود
کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) : گرفتم فناخسروی نقش اول ز خسرو شدن جز فنائی نیابی. خاقانی. پلاس افگن آخور مرکبانش فناخسرو تخت گریان نماید. خاقانی. رجوع به عضدالدوله شود
شیراز، به عهد دیلم چنان بود از آبادانی که جای سپاهیان در شهر نماند، پس عضدالدوله بیرون از شهر جایی ساخت و آن را ’گرد فناخسرو’ نام نهاد و بازاری نیکو در میان ایشان بساخت، و پس چنان خراب شد که این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است. (فارسنامۀ ابن بلخی). نام این محل را حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب ’فناخسروگرد’ آورده. در این ترکیب و ترکیب های مشابه مانند دارابگرد و داراگرد. لفظ ’گرد’به کسر اول به معنی شهر است. رجوع به داراگرد شود
شیراز، به عهد دیلم چنان بود از آبادانی که جای سپاهیان در شهر نماند، پس عضدالدوله بیرون از شهر جایی ساخت و آن را ’گرد فناخسرو’ نام نهاد و بازاری نیکو در میان ایشان بساخت، و پس چنان خراب شد که این گرد فناخسرو اکنون مزرعتی است. (فارسنامۀ ابن بلخی). نام این محل را حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب ’فناخسروگرد’ آورده. در این ترکیب و ترکیب های مشابه مانند دارابگرد و داراگرد. لفظ ’گرد’به کسر اول به معنی شهر است. رجوع به داراگرد شود
منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد: یکی پند خوب آمد از هندوان بر آن خستوانند ناخستوان. بکن نیک و آنگه بیفکن براه نمایندۀ راه از این به مخواه. ابوشکور
منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد: یکی پند خوب آمد از هندوان بر آن خستوانند ناخستوان. بکن نیک و آنگه بیفکن براه نمایندۀ راه از این به مخواه. ابوشکور
محمد بن فرامرز مشهور به مولی یا ملاخسرو از علمای قرن دهم آسیای صغیر است. وی معاصر سلطان محمد عثمانی و مدرس شهر ادرنه و مدرسه ایاصوفیا بود. او راست: حاشیه (المولی محمد بن فرامرز) علی التلویح، دررالحکام فی شرح غررالاحکام، مرآهالاصول الی مرقاهالوصول و... (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1790). و رجوع به همین مأخذ شود
محمد بن فرامرز مشهور به مولی یا ملاخسرو از علمای قرن دهم آسیای صغیر است. وی معاصر سلطان محمد عثمانی و مدرس شهر ادرنه و مدرسه ایاصوفیا بود. او راست: حاشیه (المولی محمد بن فرامرز) علی التلویح، دررالحکام فی شرح غررالاحکام، مرآهالاصول الی مرقاهالوصول و... (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1790). و رجوع به همین مأخذ شود
نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (ناظم الاطباء) : بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم و با بانگ اخسر سگزی بلفظ پارسی و چینی خماخسرو به لحن مویۀ زال و قصیدۀ نغزی. منوچهری. برد هوش و جان من خنیاگرش چون نخست اندر خماخسرو نواخت. ؟ (فرهنگ جهانگیری)
نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (ناظم الاطباء) : بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب به بانگ شیشم و با بانگ اخسر سگزی بلفظ پارسی و چینی خماخسرو به لحن مویۀ زال و قصیدۀ نغزی. منوچهری. برد هوش و جان من خنیاگرش چون نخست اندر خماخسرو نواخت. ؟ (فرهنگ جهانگیری)
مردم گشاده رو و شکفته و خندان، کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. (برهان) ، آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. (برهان) (ناظم الاطباء). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود
مردم گشاده رو و شکفته و خندان، کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. (برهان) ، آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. (برهان) (ناظم الاطباء). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه). من آن اوج گردون پناخسروم که در خانه می آیم و میروم. نظامی. مرا کز دست خسرو نقل و جام است نه کیخسرو پناخسرو غلام است. نظامی (خسرو و شیرین)
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه). من آن اوج گردون پناخسروم که در خانه می آیم و میروم. نظامی. مرا کز دست خسرو نقل و جام است نه کیخسرو پناخسرو غلام است. نظامی (خسرو و شیرین)
عضدالدوله بیرون شهر (شیراز) جایی ساخت و آن را گردفناخسرو نام نهاد و بازاری نیکو در میان ایشان بساخت، چنانکه ارتفاع آن از طیارات و غیر آن شانزده هزار دینار بوده به دیوان عضدی میرسید و پس چنان خراب شد که این گردفناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست وپنجاه دینار است و موجود دخلش همانا صدوبیست دینار بیشتر نباشد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ سیدجلال الدین تهرانی ص 108)
عضدالدوله بیرون شهر (شیراز) جایی ساخت و آن را گردفناخسرو نام نهاد و بازاری نیکو در میان ایشان بساخت، چنانکه ارتفاع آن از طیارات و غیر آن شانزده هزار دینار بوده به دیوان عضدی میرسید و پس چنان خراب شد که این گردفناخسرو اکنون مزرعتی است که عبرت آن دویست وپنجاه دینار است و موجود دخلش همانا صدوبیست دینار بیشتر نباشد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ سیدجلال الدین تهرانی ص 108)