جدول جو
جدول جو

معنی فلون - جستجوی لغت در جدول جو

فلون(فُ)
شیح جبلی است، و برگ نبات را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فلون(فُ)
جمع واژۀ فلان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تلون
تصویر تلون
دارای رنگ شدن، رنگ به رنگ شدن، هر دم به رنگی درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فزون
تصویر فزون
افزون، بیش، بیشتر، افزاینده، پسوند متصل به واژه به معنای بیشترشونده مثلاً روزافزون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملون
تصویر ملون
رنگ آمیزی شده، رنگ شده، رنگارنگ، در علوم ادبی ذوبحرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنون
تصویر فنون
فن ها، صنعت ها، بندها، نیرنگ ها، جمع واژۀ فن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتون
تصویر فتون
در فتنه انداختن، در فتنه افتادن، مفتون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوت
تصویر فلوت
ساز بادی، از جنس چوب یا فلز، به شکل لوله، دارای سوراخ هایی متوالی که با کلید یا انگشتان باز و بسته می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسون
تصویر فسون
افسون، حیله، تزویر، مکر، نیرنگ، دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
فلونیا. (فرهنگ فارسی معین). معجونی است مکیف که افیون و بذرالبنج در آن داخل کنند. (غیاث از مصطلحات). رجوع به فلونیا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلون
تصویر پلون
پلوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنون
تصویر فنون
شیوه ها، روشها، آداب و اصول
فرهنگ لغت هوشیار
ایتالیایی شهروای هلند قطعه ای مسکوک (سابقا از طلا و امروزه از نقره) واحد پول در هلند. توضیح این کلمه در فارسی به صورت فلوری درآمده
فرهنگ لغت هوشیار
خر نوب هندی خیار شنبر خیار چنبر از گیاهان لاتینی تازی گشته چیمکانی از گیاهان، جمع فلس، پشیز ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوع
تصویر فلوع
شمشیر بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوق
تصویر فلوق
جمع فلق، شکاف ها ترکیدگی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلول
تصویر فلول
جمع فل، رخنه های شمشیر شکستگی های شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلین
تصویر فلین
تازی گشته چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته پلیون نزد ترسایان کودکی است که برای شستار آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از فلن و همان بهمان بیستار شخص غیر معلوم بهمان: گفت فلان را با فلان چه نسبت ک توضیح فارسیان به فتح استعمال می کنند و خطاست. شخص غیر معلوم، بهمان، اشاره به شخص غیر معلوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فالون
تصویر فالون
ماسه شسنی (شسن صدف) زبانزد زمین شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فزون
تصویر فزون
علاوه، بیش، زیاد
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز رنگینی، چند رنگی، گونه گرفتن دارای رنگ شدن، رنگارنگ شدن رنگ برنگ گشتن، رنگارنگی، جمع تلونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتون
تصویر فتون
آزمودن، آشوب افکندن، در آشوب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علون
تصویر علون
آشکارا گردانیدن، آشکار گریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلون
تصویر صلون
میوه کورز کور
فرهنگ لغت هوشیار
معجونی است که تخم شاهدانه و شیرابه خشخاش می ساختند و به عنوان مسکر و مسکن به کار می رفته است فلونی، نوعی معجون مسکن و مخدر منسوب به فیلون تارسی پزشکی از معاصرین اغسطس امپراتور روم که جهت تسکین درد دندان و دل به کار می رفته است فلونیا الرومیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلون
تصویر بلون
بنده، مملوک، عبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوح
تصویر فلوح
جمع فلح، شکاف ها تراک ها
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ لُ))
نامی تجاری مشتق از ماده ای پلاستیکی که برای ایجاد پوشش های بسیار مقاوم در برابر گرما و عوامل شیمیایی مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فنون
تصویر فنون
فندها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فزون
تصویر فزون
زاید
فرهنگ واژه فارسی سره