جدول جو
جدول جو

معنی فلوره - جستجوی لغت در جدول جو

فلوره
نوعی شمشیر با خاصیت فنری که سر آن تکمه دارد، در ورزش شمشیربازی
تصویری از فلوره
تصویر فلوره
فرهنگ فارسی عمید
فلوره
صدای بینی و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلورا
تصویر فلورا
(دخترانه)
فلوریا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لوره
تصویر لوره
لورکند، برای مثال دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتوره
تصویر فتوره
پارچه، قماش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلورن
تصویر فلورن
واحد پول هلند
فرهنگ فارسی عمید
(فُ زَ / زِ)
ستونی و چوبی را گویند که بدان خانه پوشند. و با رای بی نقطه هم آمده است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
علتی است که در خردگاه دست و پای ستور حادث گردد و وقت مالیدن پراکنده و باز فراهم گردد و ستور را لنگ کند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لو جَ)
ده که به سواد باشد. (منتهی الارب) ، زمین صالح زراعت. ج، فلالیج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به سریانی اسم عرعر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ وَ زِ)
دهی است از دهستان بخش سوادکوه شهرستان شاهی که دارای 390 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود محلی و محصول عمده اش برنج و غله و صنایع دستی زنان بافتن شال و کرباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 149 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فْلُ / فُ / فِ رَ)
قطعۀ مسکوک (سابقاً از طلا و امروز از نقره) واحد پول در هلند. این کلمه در فارسی بصورت فلوری درآمده است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فلوری شود
لغت نامه دهخدا
(فْلُ / فُ / فِ لُ)
ایتالیایی: فلورینو. فلورن. (فرهنگ فارسی معین). سکۀ رایج در هلند: و ازجملۀ هدایا چهل رأس اسب و موازی پانصدهزار عدد اشرفی فلوری که به رایج حال پنجاه هزار تومان شاهی عراقی است... (عالم آرا ص 116). رجوع به فلورن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وِ رَ)
جمع واژۀ فیله ور که معرب پیله ور است. داروفروشان. (یادداشت مؤلف) ، زاج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لو رَ)
واحد بلور. یکی بلور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بلور شود.
لغت نامه دهخدا
(قَ لَوْ وَ رَ)
نام جد عمر بن ابراهیم بن قلوره. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِلْ وَ)
مؤنث فلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فلو شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
گوسپندی که روز فطر ذبح کنند. (اقرب الموارد) : ذبحنا فطوره، ای شاه یوم الفطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فطوره
تصویر فطوره
پارسی است فتوره (پارچه و قماش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوجه
تصویر فلوجه
دیه ده، خاک خوب
فرهنگ لغت هوشیار
ایتالیایی شهروای هلند قطعه ای مسکوک (سابقا از طلا و امروزه از نقره) واحد پول در هلند. توضیح این کلمه در فارسی به صورت فلوری درآمده
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد: برآن کناره او لوره و بزیر گلی که تابه پالان پیل اندرو شدی ستوار. (فرخی. د. 62)
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ای مسکوک (سابقا از طلا و امروزه از نقره) واحد پول در هلند. توضیح این کلمه در فارسی به صورت فلوری درآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتوره
تصویر فتوره
پارچه قماش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلورن
تصویر فلورن
((فُ لُ رَ))
قطعه ای مسکوک (سابقاً از طلا و امروزه از نقره)، واحد پول در هلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتوره
تصویر فتوره
((فَ رِ))
پارچه، قماش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوره
تصویر لوره
((رِ))
زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد، لورکند
فرهنگ فارسی معین
زبانه ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای اسب به هنگام غذا خوردن، غرش گربه سانان بزرگ هم چون
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که از بینی اسب و برخی چارپایان خارج شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بلوک خانقاپی واقع در راستوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
سحرگاه، اول صبح
فرهنگ گویش مازندرانی