جدول جو
جدول جو

معنی فلذا - جستجوی لغت در جدول جو

فلذا
بنابراین، پس
تصویری از فلذا
تصویر فلذا
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلذه
تصویر فلذه
پاره ای از جگر، گوشت، زر یا سیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لذا
تصویر لذا
برای این، بنابراین
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
جگر شتر. ج، افلاذ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فلاه. بیابانها. (منتهی الارب) :
یا رب چه شد این خلق که با آل پیمبر
چون کژدم و مارند و چو گرگان فلااند.
ناصرخسرو.
تا چه دیدی خواب دوش ای بوالعلا
که نمی گنجی تو در شهر و فلا.
مولوی.
یا چو درختم که به امر رسول
بیخ کشان آمدم اندر فلا.
مولوی (کلیات شمس ج 1 ص 160).
رجوع به فلاه شود
لغت نامه دهخدا
(فِ ذَ)
پاره ای از گوشت و جگر و مال و از سیم و زر. ج، افلاذ، فلذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ شِ کَ شُ دَ)
از ’ل’ به معنی برای + ’ذا’ به معنی این، برای این. ازین روی. ازینرو. بدینجهت. بدین سبب
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بخشش بی درنگ و بی وعده یا عطای بسیار یا بخشش یکبار. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به معنی مصدری ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
(فِ لَ)
جمع واژۀ فلذه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فلذه شود
لغت نامه دهخدا
آذربو. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مرکّب از: فاء + لا، حرف نفی، پس نه. وگرنه:
ما را تو دست گیر و حوالت مکن به خلق
الا الیک حاجت درماندگان فلا.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلذه
تصویر فلذه
پاره ای از جگر یا گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلا
تصویر فلا
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلذ
تصویر فلذ
جدا کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذا
تصویر لذا
بمعنی برای، برای این، از اینروی، بدینجهت، بدین سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لذا
تصویر لذا
((لِ))
بدین جهت، از این رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلذ
تصویر فلذ
((فَ))
جدا کردن پاره ای از مال برای کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلذ
تصویر فلذ
((فِ))
جگر شتر، جگر
فرهنگ فارسی معین
بنابراین، پس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
فلکا فیروزی از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی