جدول جو
جدول جو

معنی فلاسک - جستجوی لغت در جدول جو

فلاسک
ظرفی دوجداره برای حفظ دمای مایعات داخل آن
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
فرهنگ فارسی عمید
فلاسک
(فْلا / فِ)
ظرفی از فلز یا شیشه و جز آن دارای دهانۀ تنگ، یخچال کوچک شیشه ای. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فلاسک
((فِ سْ کْ))
بطری، قمقمه، ظرفی در دار و دو جداره برای خنک نگه داشتن آب یا گرم نگه داشتن چای، دمابان (واژه فرهنگستان)
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
فرهنگ فارسی معین
فلاسک
دمابان
تصویری از فلاسک
تصویر فلاسک
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلامک
تصویر فلامک
(دخترانه)
نوعی الماس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلامک
تصویر فلامک
نوعی الماس ارزان و سرخ رنگ با تراش یک سطحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلاسک
تصویر پلاسک
پلاس کوچک، تکۀ پلاس
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نام دهی جزء دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 22 هزارگزی خاوری فومن و 13 هزارگزی خاوری شفت. دارای 838 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لا)
پشیزفروش. (منتهی الارب). نسبتی است که صرافی را میرساند. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فلکه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فلکه شود
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لا)
بادریسه گر. بادریسه فروش. (یادداشت مؤلف) :
فلک فضل را تو گردانی
دوک را بادریسۀ فلاک.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
قسمی الماس کم قیمت. (یادداشت مؤلف). محرف فلمنک. (فرهنگ فارسی معین). اصلاً به معنی هلندی و منسوب به هلند است. رجوع به فلمنک شود
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
پلاس کوچک: پلاسکی پوشیده هر سه روز قرصکی نان، طعام وی بودی. (قصص الانبیاء ص 202) ، فلاکت و نکبت باشد. (برهان قاطع). بدبختی. تنگی:
در گوش مال خصم محابا روا مدار
بل کان سیه گلیم سزای پلاسک است.
شرف الدین شفروه (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلاس
تصویر فلاس
پشیز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلسک
تصویر فلسک
فرانسوی بنگرید به فلاسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلامک
تصویر فلامک
فلمنک: الماس فلامک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاسک
تصویر پلاسک
((پَ سَ))
فلاکت، نکبت، بدبختی، تنگی
فرهنگ فارسی معین
کلاسیک
دیکشنری اردو به فارسی