جدول جو
جدول جو

معنی فلامک

فلامک
نوعی الماس ارزان و سرخ رنگ با تراش یک سطحی
تصویری از فلامک
تصویر فلامک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فلامک

فلامک

فلامک
قسمی الماس کم قیمت. (یادداشت مؤلف). محرف فلمنک. (فرهنگ فارسی معین). اصلاً به معنی هلندی و منسوب به هلند است. رجوع به فلمنک شود
لغت نامه دهخدا

فلاسک

فلاسک
بطری، قمقمه، ظرفی در دار و دو جداره برای خنک نگه داشتن آب یا گرم نگه داشتن چای، دمابان (واژه فرهنگستان)
فلاسک
فرهنگ فارسی معین

فلامن

فلامن
فلامین. در روم قدیم بر عده ای از کاهنان اطلاق می شد که مأمور انجام شعائر دینی خدایان خاص مانند ژوپیتر بودند و رئیس آنها نمیتوانست نشست و نیز از شهر رم حق خارج شدن نداشت، لکن در عوض میتوانست در مجلس سنا حاضر شود. فلامن های درجۀ اول همیشه از افراد طبقۀ پاتریسیوس انتخاب می شدند و ازسه نفر تعدادشان تجاوز نمیکرد. (فوستل دو کولانژ)
لغت نامه دهخدا

فلاسک

فلاسک
ظرفی از فلز یا شیشه و جز آن دارای دهانۀ تنگ، یخچال کوچک شیشه ای. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا