- فلاس
- پشیز فروش
معنی فلاس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دمابان
ظرفی دوجداره برای حفظ دمای مایعات داخل آن
((فِ سْ کْ))
فرهنگ فارسی معین
بطری، قمقمه، ظرفی در دار و دو جداره برای خنک نگه داشتن آب یا گرم نگه داشتن چای، دمابان (واژه فرهنگستان)
بی چیزی ورشکستگی ناداری بی چیز شدن نادار گشتن، بی چیزی ناداری تنگدستی، ور شکستگی. گدا و بینوا شدن، ورشکسته شدن
بی چیز شدن، نادار شدن، تنگدستی، بینوایی، در علم حقوق ورشکستگی
دانش پایه
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
جمع جلیس، همنشینان جمع جالس و جلیس
غارتگر، رباینده، دزد
گلیم
بیهوشگی خرد رفتگی بیهوشی و رفتگی عقل
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال
هر یک از اتاق های مدرسه، آموزشگاه یا دانشگاه، اتاق درس، هر دورۀ یک ساله از تحصیل در دبستان، مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان یا هنرستان، هر جلسۀ درس که در آن مهارت یا فن خاصی آموزش داده می شود، ۴،منزلت و شان اجتماعی کسی، گروهی یا مؤسسه ای مثلاً کلاس پدرش پایین بود
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فحم، شگال، اشبو، زگال، انگشت
هر یک از قسمت های مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پست تری محدود است
تار،برای مثال تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱ - ۷۰)
فلات قاره: در علم زمین شناسی قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می باشد و محل ته نشت هایی است که اصل آن ها از خشکی بوده و با رودخانه ها به دریا ریخته است
تار،
فلات قاره: در علم زمین شناسی قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می باشد و محل ته نشت هایی است که اصل آن ها از خشکی بوده و با رودخانه ها به دریا ریخته است
فرشی که از پشم به رنگ های مختلف می بافند و پرز ندارد، گلیم، جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن می کنند، برای مثال برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاس اندرپلاس (جامی- مجمع الفرس - پلاس)
خوراک خوردنی
آلمانی تازی گشته والس بنگرید به والس ساختگی دروغین سست
شیر از جانوران
فلات در فارسی پشته
سریانی تازی گشته از فلن و همان بهمان بیستار شخص غیر معلوم بهمان: گفت فلان را با فلان چه نسبت ک توضیح فارسیان به فتح استعمال می کنند و خطاست. شخص غیر معلوم، بهمان، اشاره به شخص غیر معلوم
بریدن شیر ترشیدن شیر شیر بریده شیر ترشیده
ناگاه، ناگاه گرفتن
بیهوده بیفایده بی نفع عبث، سخن بیهوده: یک فلاده همی نخواهم گفت خود سخن بر فلاده بود مرا
سریانی تازی گشته از فلحا کشتیبان، چار وادار سلاک دهنده ستور، کشاورز خوراک پگاهی، رستگاری، پیروزی، بهزیستی رستگاری صلاح حال، پیروزی فیروزی. کشاورز برزگر. فوز و نجات، رستگاری، خیر و نیکوئی کشاورز، برزگر
بیابان، صحرای وسیع
گول نادان
خر نوب هندی خیار شنبر خیار چنبر از گیاهان لاتینی تازی گشته چیمکانی از گیاهان، جمع فلس، پشیز ها
بند درد (بند مفص)
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
آهکساز آهکفروش، شمشیر بران فرانسوی پایه، رسته (صنف)، گن (جنس)، دودمان دوده، همشاگردان همشاگردی ها، آموزش، زنجیره تیره، گروه، رده، آموزگار (کلاس درس) طبقه درجه مرتبه. توضیح: باین معنی احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است، هر یک از اطاقها مدرسه که در آن معلمان بشاگرد ان درس دهند اطاق درس. کلمه فرانسوی هر یک از شعبه های مدرسه که شاگردان آن هم قوه و همدرس در یک اطاق درس می خوانند، اطاق درس دسته ای از شاگردان مدرسه
فرانسوی شکر لای مایع غلیظ شربتی شکل تیره رنگی که در کارخانه های قند سازی در نتیجه جوشاندن نیشکر و یا پس از استخراج شکر از جوشانده چغندر قند حاصل میشود. معمولا نتیجه جوشاندن نیشکر در حدود 40 یا 60 درصد قند قابل استخراج دارد و از آن جهت استخراج شکر استفاده میکنند ولی ملاسی که از شیره چغندر قند حاصل میشود چون قبلا مورد استفاده استخراج شکر قرار گرفته دیگر مقدار قند موجود در آن عملا در کارخانه های قند سازی قابل استخراج نیست و با وجود آنکه مقدار قند موجود در آن ممکنست تا 20 الی 30 درصد هم برسد بعلت وجود املاح پتاس زیادی که در آن است این ملاس مورد استفاده برای استخراج قند واقع نمیشود ولی در عوض از آن جهت ساختن الکل و استخراج نمکهای پتاس موجود در آن و کشت مخمرات جو استفاده میشود