جدول جو
جدول جو

معنی فلار - جستجوی لغت در جدول جو

فلار(فَلْ لا)
آذربو. (فهرست مخزن الادویه). نوعی بیخ سفید است. (آنندراج). قلار. عرطنیثا را به پارسی فلارگویند و گلیم شوی نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
فلار(فِ)
دهی است از بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین که دارای 414 تن سکنه است. آب آن ازچشمه و محصول عمده اش غله، نخود، انگور و کاردستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلار
تصویر بلار
(دخترانه)
آدم شوخ طبع (نگارش کردی: بهلار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرار
تصویر فرار
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر
فرار کردن: فرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجار
تصویر فجار
فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمع واژۀ فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسار
تصویر فسار
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلات
تصویر فلات
هر یک از قسمت های مرتفع و بسیار پهناور سطح زمین که حداقل از یک طرف به زمین پست تری محدود است
تار، برای مثال تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته / تار تار پود پود اندر فلات آن فوات (رودکی۱ - ۷۰)
فلات قاره: در علم زمین شناسی قسمتی از کف اقیانوس که متصل به خشکی ساحلی می باشد و محل ته نشت هایی است که اصل آن ها از خشکی بوده و با رودخانه ها به دریا ریخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخار
تصویر فخار
سفالگر، آنکه ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فشار
تصویر فشار
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری
فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلار
تصویر دلار
واحد پول ایالات متحدۀ آمریکا و چند کشور دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرار
تصویر فرار
بسیار گریزنده، گریزان، در علم شیمی ویژگی جسمی که به سرعت بخار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فگار
تصویر فگار
زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال که زشت است پیرایه بر شهریار / دل شهری از ناتوانی فگار (سعدی۱ - ۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلاح
تصویر فلاح
رستگاری، پیروزی، نجات، صلاح حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکار
تصویر فکار
فگار، زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال از تبسم لب شیرینش همی شد خسته / وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار (انوری - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقار
تصویر فقار
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
دهی است از حومه شهرستان بیرجند که دارای 234 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و زعفران است. مزارع مهدی آباد، خونیک بالا و پائین و قاسم آباد جزو این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
یکی از دهستانهای بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در دامنۀ کوهستان قرار گرفته است. رود خانه چشمه میشان این دهستان را مشروب میکند و به رود خانه خراسان میریزد، و آب قراء بیشتر از چشمه ها تأمین میشود. این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و 8000 تن سکنه دارد. محصول عمده اش غله، حبوب و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلار
تصویر سلار
فرماندهی سرداری، سروری ریاست، حکومت، پادشاهی. سردار، سالار
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی افسار است و آن چیزی باشد که از چرم دوزند و بر سر اسبان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاق
تصویر فلاق
بریدن شیر ترشیدن شیر شیر بریده شیر ترشیده
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از فلن و همان بهمان بیستار شخص غیر معلوم بهمان: گفت فلان را با فلان چه نسبت ک توضیح فارسیان به فتح استعمال می کنند و خطاست. شخص غیر معلوم، بهمان، اشاره به شخص غیر معلوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاه
تصویر فلاه
فلات در فارسی پشته
فرهنگ لغت هوشیار
چراغ دریایی ایتالیایی چراغ بادی ترکی خیزه چراغی که از اطراف محفوظ باشد چراغ بادی
فرهنگ لغت هوشیار
چرکین چرکن چرک آلود پلید: همانا که چون تو فژاک آمدم و گر چون تو ابله فغاک آمدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجار
تصویر فجار
جمع فاجر، بدکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرار
تصویر فرار
گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخار
تصویر فخار
نازیدن، بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتار
تصویر فتار
آغاز مستی
فرهنگ لغت هوشیار
آذربویه اشنان. قسمی شیشه که از ترکیب سیلیکات دو پتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته شود آبگینه صاف و شفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاط
تصویر فلاط
ناگاه، ناگاه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشار
تصویر فشار
اختناق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرار
تصویر فرار
گریز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیار
تصویر فیار
صنعت
فرهنگ واژه فارسی سره