- فقیره
- مؤنث واژۀ فقیر، تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
معنی فقیره - جستجوی لغت در جدول جو
- فقیره
- مونث فقیر بنگرید به فقیر و میوه جدا دانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چمنزار
پی زده، آواز گریه، آواز سرود خوان، آواز نپی خوان (قرآن خوان)، کویک سر بریده
در تازی نیامده تنگدستی، بی توانی در سوفیگری تهیدستی فقر، عدم اختیار را گویند که علم و عمل از او مسلوب شده باشد
یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
کلوچه گوشتدار گوشت پیچه یلوه شن زی از پرندگان
دین شناس
تهی دست، تهیدست، تنگدست
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
دانا، دانشمند، دریابنده
گدا، بیچاره، نادار، مسکین، بی چیز
مهره پشت را گویند
تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع یا امثال آن، مرتبه، دفعه، بند، ماده، موضوع، در پزشکی هر یک از مهره های ستون فقرات، مهرۀ پشت
Jurist
Impoverished, Poor, Wretched
empobrecido, pobre, miserável
jurista
юрист
обедненный , бедный , жалкий
Jurist
verarmt, arm, erbärmlich
prawnik
ubogi, biedny, nędzny
бідний , жалюгідний
jurista
empobrecido, pobre, miserable
juriste