تفاخر. فخر و لاف. گزاف و نازش. خودستایی و خودنمایی. (برهان). (از: فقع، مخفف فقاع + گان، پسوند نسبت و اتصاف). (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فقع گشادن شود
تفاخر. فخر و لاف. گزاف و نازش. خودستایی و خودنمایی. (برهان). (از: فقع، مخفف فقاع + گان، پسوند نسبت و اتصاف). (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فقع گشادن شود
گم کردن کسی را. (منتهی الارب). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن. (تاج المصادر بیهقی). گم کردن. از دست دادن. نبودن. (یادداشت مؤلف) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب و فرقت احباب است. خاقانی. رجوع به فقد شود
گم کردن کسی را. (منتهی الارب). فقد. فقود. (اقرب الموارد). گم یافتن. (تاج المصادر بیهقی). گم کردن. از دست دادن. نبودن. (یادداشت مؤلف) : میگویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب و فرقت احباب است. خاقانی. رجوع به فقد شود
نام معمار خسروپرویز. (ولف) : چو بشنید خسرو که فرعان گریخت به گوینده بر خشم فرعان بریخت. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 بیت 2762) ابن اعرف. یکی از بنی مره، شاعر و دزد. (منتهی الارب) ابن اعرف. یکی از بنی نزال است. (منتهی الارب)
نام معمار خسروپرویز. (ولف) : چو بشنید خسرو که فرعان گریخت به گوینده بر خشم فرعان بریخت. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 بیت 2762) ابن اعرف. یکی از بنی مره، شاعر و دزد. (منتهی الارب) ابن اعرف. یکی از بنی نزال است. (منتهی الارب)
فقاع معرب آن است، (فرهنگ فارسی معین)، فقاع، (اسدی)، چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست، (از برهان)، - سر گشادن فوگان، پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع، (فرهنگ فارسی معین) : می بارد از دهانت خدو ایدون گوئی که سر گشادند فوگان را، لبیبی
فقاع معرب آن است، (فرهنگ فارسی معین)، فقاع، (اسدی)، چیزی است مست کننده که از آرد جو و غیر آن سازند، و بوزه همانست، (از برهان)، - سر گشادن فوگان، پراگندن قطرات با فشار به اطراف همچون پراگندن قطرات فقاع، (فرهنگ فارسی معین) : می بارد از دهانْت خدو ایدون گوئی که سر گشادند فوگان را، لبیبی
ده کوچکی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری خاش و 5 هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 57 هزارگزی جنوب باختری خاش و 5 هزارگزی شمال شوسۀ خاش به ایرانشهر. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
غلامان زنگی و خدمتکاران. (ناظم الاطباء). بندگان. (از اقرب الموارد). - بقعان الشام، خادمان و بندگان اهل شام بجهت سپیدی و سرخی آنها و یا برای آنکه از روم و از حبش اند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بقعان اهل شام. خادمان اهل شام. (مهذب الاسماء)
غلامان زنگی و خدمتکاران. (ناظم الاطباء). بندگان. (از اقرب الموارد). - بقعان الشام، خادمان و بندگان اهل شام بجهت سپیدی و سرخی آنها و یا برای آنکه از روم و از حبش اند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). بقعان اهل شام. خادمان اهل شام. (مهذب الاسماء)