این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی). نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم. مسعودسعد. یکی دکان فقاعی ار یابم بدل شربت سه گانه خورم. خاقانی. روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی). نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم. مسعودسعد. یکی دکان فقاعی ار یابم بدل شربت سه گانه خورم. خاقانی. روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
ابن محمد بن اسماعیل بن عبدالمل’بن عمر معروف به اشرف فقاعی حموی مکنی به ابوعبدالله. او راست شرحی بر مصابیح السنهبغوی و نیز نونیۀ سخاوی را شرح کرده و هم او راست شرح عمدهالمفید و عدهالمجید فی معرفه لفظ التجوید
ابن محمد بن اسماعیل بن عبدالمل’بن عمر معروف به اشرف فقاعی حموی مکنی به ابوعبدالله. او راست شرحی بر مصابیح السنهبغوی و نیز نونیۀ سخاوی را شرح کرده و هم او راست شرح عمدهالمفید و عدهالمجید فی معرفه لفظ التجوید
ابراهیم (809-885 هجری قمری). برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن عمر بن حسن الرباطبن علی بن بکرالبقاعی الشافعی. متوفی به دمشق. او راست: 1- سرالروح که مختصری است از ’کتاب الروح’ ابن قیم الجوزیه، چاپ خانه السعاده 1326 هجری قمری 2- لعب العرب بالمیسر فی الجاهلیه الاولی، چ لیدن سال 1303 هجری قمری در مجموعه طرف عربیه که بر دست عمرالسویدی جمعآوری شده است. (از معجم المطبوعات)
ابراهیم (809-885 هجری قمری). برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن عمر بن حسن الرباطبن علی بن بکرالبقاعی الشافعی. متوفی به دمشق. او راست: 1- سرالروح که مختصری است از ’کتاب الروح’ ابن قیم الجوزیه، چاپ خانه السعاده 1326 هجری قمری 2- لعب العرب بالمیسر فی الجاهلیه الاولی، چ لیدن سال 1303 هجری قمری در مجموعه طرف عربیه که بر دست عمرالسویدی جمعآوری شده است. (از معجم المطبوعات)
نسبت به رقاع، خط رقاع. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاع شود، منسوب است به رقاع که بطنی است از جشم، منسوب است به رقاع که انتساب اجدادی است. (از انساب سمعانی)
نسبت به رقاع، خط رقاع. (ناظم الاطباء). رجوع به رقاع شود، منسوب است به رقاع که بطنی است از جشم، منسوب است به رقاع که انتساب اجدادی است. (از انساب سمعانی)
معرب فوگان. (یادداشت مؤلف). شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. (فرهنگ فارسی معین). مویز آب. بوزا. بزا. بوزه. (یادداشت مؤلف). شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی الارب). فقاع از مشروب های گازدار بوده و در کوزۀ سنگین نگهداری میشده است. روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم میکرده اند و برای خنک ماندن در قلیۀ یخ میخوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را با میخی سوراخ میکرده و فقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمیکشیده اند. درمذاهب اهل سنت، این مشروب حرام نبوده و حتی در سالهایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد روزه را با آن میگشودند و سوزنی در قطعه ای به این امر و بطرز استعمال آن اشاره کرده است. (یادداشت مؤلف) : رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام به یکی دست نواله ست و دگر دست فقاع آتشی را که همه روزه، کند روزه بلند شامگاهان به یکی لحظه کند پست فقاع خوشتر است از لب معشوق بر روزه گشای لب آن کوزۀ سنگین که در او هست فقاع. در صورتی که این مشروب را از مویز سازند کشمش را با دانه کوبند. (یادداشت مؤلف) : چو بیدار گردد فقاع و یخ آر همی باش پیش گشسب سوار. فردوسی. چون کوزۀ فقاعی ز افسردگان عصر در سینه جوش حسرت و در حلق ریسمان. خاقانی. نکهت خویش ز عشق مشک فشان از فقاع شیبت مویش بصبح برف نمای از سداب. خاقانی. وگر جلاب دادن را نشایم فقاعی را به دست آخر گشایم. نظامی. .... چون کوزۀ فقاع که تا پرباشد بر لب و دهانش بوسه های خوش زنند و چون تهی گشت از دست بیندازند. (مرزبان نامه). - درکوزۀ فقاع تپاندن، راه دخل و تصرف را بستن. (فرهنگ فارسی معین). - در کوزۀ فقاع کردن، در کوزۀ فقاع تپاندن. راه دخل و تصرف را بستن یا محدود کردن: بیچاره را با این دمدمه در کوزۀ فقاع کردند. (کلیله و دمنه). ، شیشه. (غیاث از لطایف) ، حباب، پیاله، کوزه. (غیاث) ، شربت. (غیاث از شرح اسکندرنامه) ، گیاهی است که هرگاه خشک گردد، سخت و شبیه قرون شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معرب فوگان. (یادداشت مؤلف). شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. (فرهنگ فارسی معین). مویز آب. بوزا. بزا. بوزه. (یادداشت مؤلف). شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی الارب). فقاع از مشروب های گازدار بوده و در کوزۀ سنگین نگهداری میشده است. روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم میکرده اند و برای خنک ماندن در قلیۀ یخ میخوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را با میخی سوراخ میکرده و فقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمیکشیده اند. درمذاهب اهل سنت، این مشروب حرام نبوده و حتی در سالهایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد روزه را با آن میگشودند و سوزنی در قطعه ای به این امر و بطرز استعمال آن اشاره کرده است. (یادداشت مؤلف) : رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام به یکی دست نواله ست و دگر دست فقاع آتشی را که همه روزه، کند روزه بلند شامگاهان به یکی لحظه کند پست فقاع خوشتر است از لب معشوق بر روزه گشای لب آن کوزۀ سنگین که در او هست فقاع. در صورتی که این مشروب را از مویز سازند کشمش را با دانه کوبند. (یادداشت مؤلف) : چو بیدار گردد فقاع و یخ آر همی باش پیش گشسب سوار. فردوسی. چون کوزۀ فقاعی ز افسردگان عصر در سینه جوش حسرت و در حلق ریسمان. خاقانی. نکهت خویش ز عشق مشک فشان از فقاع شیبت مویش بصبح برف نمای از سداب. خاقانی. وگر جلاب دادن را نشایم فقاعی را به دست آخر گشایم. نظامی. .... چون کوزۀ فقاع که تا پرباشد بر لب و دهانش بوسه های خوش زنند و چون تهی گشت از دست بیندازند. (مرزبان نامه). - درکوزۀ فقاع تپاندن، راه دخل و تصرف را بستن. (فرهنگ فارسی معین). - در کوزۀ فقاع کردن، در کوزۀ فقاع تپاندن. راه دخل و تصرف را بستن یا محدود کردن: بیچاره را با این دمدمه در کوزۀ فقاع کردند. (کلیله و دمنه). ، شیشه. (غیاث از لطایف) ، حباب، پیاله، کوزه. (غیاث) ، شربت. (غیاث از شرح اسکندرنامه) ، گیاهی است که هرگاه خشک گردد، سخت و شبیه قرون شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
خوردن فقاع در خواب، دلیل بر خدمت نمودن مردی سفله است. اگر بیند فقاع شیرین خورد، دلیل است از آن سفله منفعت یابد. اگر فقاع ترش بود، دلیل که از وی مضرت یابد - جابر مغربی اگر در خواب بیند فقاع می خورد، دلیل که از خادمی راحت یابد. اگر بیند فقاع به کسی داد، دلیل که مال خود به وی دهد. محمد بن سیرین دیدن فقاع در خواب بر چهار وجه است. اول: منفعت. دوم: بوسه. سوم: خدمت کردن. چهارم: مردی سفله .
خوردن فقاع در خواب، دلیل بر خدمت نمودن مردی سفله است. اگر بیند فقاع شیرین خورد، دلیل است از آن سفله منفعت یابد. اگر فقاع ترش بود، دلیل که از وی مضرت یابد - جابر مغربی اگر در خواب بیند فقاع می خورد، دلیل که از خادمی راحت یابد. اگر بیند فقاع به کسی داد، دلیل که مال خود به وی دهد. محمد بن سیرین دیدن فقاع در خواب بر چهار وجه است. اول: منفعت. دوم: بوسه. سوم: خدمت کردن. چهارم: مردی سفله .