- فقاره
- یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
معنی فقاره - جستجوی لغت در جدول جو
- فقاره ((فَ ر ِ))
- مهره پشت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواری خردی زبونی
مؤنث واژۀ فقیر، تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
نوعی طبل که با دو چوب باریک نواخته می شود
لولۀ متصل به منبع آب که آب از آن به هوا می جهد
نازایی نازاینده شدن
پتیار سختی گژند
ماده پلنگ
مونث فقیر بنگرید به فقیر و میوه جدا دانه
فقاهت در فارسی کیشدانی کیشدان گشتن، دانایی دانا گشتن
گول مرد، پف ماهی ماهی نیل
مهره دار
چشمه آب، لوله هائی آهنین که به منبعی در محلی متصل است و از دهانه آن آب فوران کند، بسیار جوشنده
نوعی طبل کوچک دوتائی
بردبار گردیدن
((فَ وّ رِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث فوار، بسیار جوشنده، چشمه ای که آب آن فوران کند، لوله ای که آب از آن با فشار به بیرون می جهد
خشکاد
زیرک، راهوار مثلاً مرکب فاره
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
هر یک از قطعات پنج گانۀ وسیع و پیوستۀ خشکی های زمین مثلاً قارۀ آسیا، قارۀ اروپا، برّه
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
قارۀ سیاه: کنایه از افریقا
یک موش، مشکدان واحد فار یک موش، جمع فارات
مهره پشت را گویند
دانایی جستار دینی
مهره های پشت جمع فقاره. مهره های پشت مهره های ستون فقرات. یا فقار ظهر. مهره های پشت. یا فقار عنق. مهره های گردن، یا فقار قطن. مهره های کمر
کوه کوچک مستدیر، سنگ بزرگ، کوهک خرد جدا از کوهها، خشکی بزرگ در میان آب
واحد شمارش یک عمل، رویداد، موضوع یا امثال آن، مرتبه، دفعه، بند، ماده، موضوع، در پزشکی هر یک از مهره های ستون فقرات، مهرۀ پشت