جدول جو
جدول جو

معنی فقاحی - جستجوی لغت در جدول جو

فقاحی
(فُ)
حلۀ گلرنگ. (آنندراج). رجوع به فقاحیه شود
لغت نامه دهخدا
فقاحی
جامه گلرنگ
تصویری از فقاحی
تصویر فقاحی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
فروشندۀ فقاع
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
جمع واژۀ فقحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فقحه شود
لغت نامه دهخدا
(فَضْ ضا)
در تداول فارسی زبانان، رسوایی. رسوا کردن دیگران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ حی ی)
یقال: فلان رقاحی مال، یعنی تیماردار شتران است. (منتهی الارب). تاجر، منسوب است به رقاحه. (هو رقاحی مال) ، ای کاسبه و مصلحه و ازلؤه. (از اقرب الموارد). بازرگان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
این انتساب فقاع ساز و فقاع فروش را افاده کند. (سمعانی). مویزآب فروش. آبجوفروش. (یادداشت مؤلف). بوزه فروش و آنکه برف و دوشاب بفروشد. (آنندراج) : در این میان مردی فقاعی - حاجب بگتغدی - رفته بود تا لختی یخ و برف آرد. (تاریخ بیهقی).
نه از دروگر و از کفشگر خبر دارم
نه بر فقاعی و پالیزبان ثنا خوانم.
مسعودسعد.
یکی دکان فقاعی ار یابم
بدل شربت سه گانه خورم.
خاقانی.
روزی فقاعیی بود در جوار حضرت... (انیس الطالبین)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فلاح که نام جد خاندانی است. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَلْ لا)
کشاورزی. فلاحت. برزگری. رجوع به فلاح شود
لغت نامه دهخدا
(فَ آ)
شترمادۀ حقوه زده که کمیز نتواند کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
پنجۀ دست. (منتهی الارب). کف دست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ حا)
مانند سکاری ̍، جمع واژۀ فرحان بمعنی شادان. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ فرحان. (اقرب الموارد). رجوع به فرحان شود
لغت نامه دهخدا
(فَتْ تا)
مولانا یحیی سیبک. از جملۀ علم و فضل خراسان، که در جمیع علوم ماهر بود و در فن عروض مسلم و مشهور. شبستان خیال، تصنیف اوست و در این کتاب تخلص او فتاحی است و ’اسراری’ نیز گاهی تخلص میکرده، و در تخلص فتاحی غزلی سروده که مطلع آن این است:
ای که دور لاله ساغر خالی از می می کنی
رفت عمر، این داغ حسرت را دوا کی میکنی ؟
و در تخلص اسراری این غزل را در تتبع خواجه حافظ سروده است:
ارۀ برگ کنب ای بنگیان زآن تیز شد
تا برد بیخ نهال عمرایمان شما.
(از مجالس النفائس ص 188 و 189).
با توجه به مأخذ بالا از شعرای قرن نهم هجری و همزمان امیر علیشیر نوایی بوده است
لغت نامه دهخدا
(فَتْ تا)
منسوب به فتاح. رجوع به فتّاح شود
لغت نامه دهخدا
(اَ حی ی)
جمع واژۀ اقحوان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اقحوان شود.
لغت نامه دهخدا
(فُ حی یَ)
گلرنگ: حلۀ فقاحیه، حلۀ گلرنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقاری
تصویر فقاری
مهره دار
فرهنگ لغت هوشیار
فوگان فروش، سیکی فروشنده فقاع آبجو فروش، مایع شربتی شکل یا مربا مانندی که از جوشاندن حبه های انگور حاصل می شود و در حقیقت نوعی ثلثان است که در اطراف خراسان (کاشمر و تربت و با خرز و مشهد) به فقاعی مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقاحی
تصویر اقاحی
جمع اقحوان، بابونه ها از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه هر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاعی
تصویر فقاعی
شراب فروش
فرهنگ فارسی معین