جدول جو
جدول جو

معنی فق - جستجوی لغت در جدول جو

فق
کارگاه. (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
فق
(ذَءْبْ)
گشادن چیزی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گشادن شکوفۀ نر و مادۀ خرما برای آمیزش. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فق
(فَ)
در تداول مردم گیلان به درخت اولس گفته میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فق
پارسی است فغ فغ اولاس اولس از گیاهان گشادن در تداول اهالی گیلان به درخت اولس گفته می شود. فق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقیه
تصویر فقیه
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مؤنث واژۀ فقیر، تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقرا
تصویر فقرا
فقیرها، تنگ دست ها، در تصوف سالک ها، جمع واژۀ فقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقه اللغه
تصویر فقه اللغه
زبان شناسی، علمی که دربارۀ زبان های مختلف، چگونگی ساختمان و اصوات و اشکال هر یک و ارتباط میان آن ها بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاع گشودن
تصویر فقاع گشودن
باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاهت
تصویر فقاهت
فقیه و آگاه بودن در زمینۀ احکام شرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقار
تصویر فقار
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقد
تصویر فقد
گم کردن، از دست دادن، فقدان، نبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقر
تصویر فقر
تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی، کمبود چیزی مثلاً فقر آهن در بدن، در تصوف از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدای تعالی و بی نیازی از خلق، احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقدان
تصویر فقدان
گم کردن، از دست دادن، گم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقید
تصویر فقید
درگذشته، مرده، مفقود، گم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیرانه
تصویر فقیرانه
درویشانه مانند فقیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقها
تصویر فقها
فقیه ها، عالمان به احکام شرع، متخصصان در علم فقه، جمع واژۀ فقیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقیع
تصویر فقیع
کبوتر پرنگی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده تنگدستی، بی توانی در سوفیگری تهیدستی فقر، عدم اختیار را گویند که علم و عمل از او مسلوب شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیره
تصویر فقیره
مونث فقیر بنگرید به فقیر و میوه جدا دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
گدا، بیچاره، نادار، مسکین، بی چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید المثل
تصویر فقید المثل
نایاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقید
تصویر فقید
از دست رفته، مفقود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیاز
تصویر فقیاز
پارسی است فغیاز بغیاز شاگردانه بخشش مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیم
تصویر فقیم
کار پر دست انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
دانا، دانشمند، دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقی
تصویر فقی
جمع فقوه، سوفار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقدان
تصویر فقدان
نبود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقر
تصویر فقر
نداری، تهیدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقط
تصویر فقط
تنها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقه
تصویر فقه
نیرنگ، دین شناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
تهی دست، تهیدست، تنگدست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقیه
تصویر فقیه
دین شناس
فرهنگ واژه فارسی سره