- فعل
- کنش، کارواژه
معنی فعل - جستجوی لغت در جدول جو
- فعل
- حرکت مردم، کردار، عمل
- فعل ((فِ عْ))
- انجام دادن، رفتار کردن، عمل، رفتار، کلمه ای که دلالت بر انجام کار یا وقوع حالتی در یکی از زمان ها می کند
- فعل
- عمل، کار، کردار، در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت می کند، انجام دادن عملی، نیرنگ
فعل امر: در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت می کند مانند برو، بزن، ببر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کنونی
کارگر ساختمانی، عمله، مزدور
کنونی، در دستور زبان علوم ادبی دارای فعل
در حال حاضر، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، عجالتاً، فی الحال، حالیا، اینک، همیدون، ایدر، الآن، بالفعل، کنون، همینک، ایدون، الحال، ایمه، نون، حالا
از طریق کار و عمل، عملاً
از طریق کار و عمل، عملاً
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
کار زشت در تازی، مزدور در فارسی خوی (عادت)، جمع فاعل، پویندگان کارگران کنندگان یک دفعه فعل یک بار کردن، جمع فعلات، جمع فاعل کنندگان، کارگران عمله. توضیح مطرزی در المغرب گوید: یقال للذین یعملون فی طین او بنا او حفر الفعله و العمله، کارگر گلکار (مفرد گیرند) توضیح در تداول بسکون استعمال شود و صحیح نیست
مجازاً بمعنی اکنون، فی الحال، حالا، اکنون از روی فعل فعلا، حالا اکنون
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه
تاثیر در چیزی که قبول اثر کند چون گرم کردن و بریدن و آن مقوله ای از مقولات عشر ارسطوست
هم اینک
برهم کنش
شغل و عمل فعله، کارگری
مونث فعلی پویه ای، کنونی مونث علی. یا قوه فعلیه. نیرو قوت
مزدوری، بیگاری کار بی مزد
یکی از اوزان عروض است توضیح از احیف فعولن شش است: قبض قصر حذف ثلم ثرم بتر
مزدوری، بیگاری کار بی مزد فعله بودن مزدوری کارگری، کارگری بدون اجرت و مزد. توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است
جمع فعله کارها اعمال: تا او جزای فعلات خود بدید
کار و کردار
پویه گنگ
پویه نایی
یار پویه
پویه آینده شایدی
پویه آینده آگاهنده
پویه کنونی و آینده پویه آینده
پویه کنونی
پویه هایی
پویه چخشی
پویه گذشته باز گفتی
پویه گذشته همادی پویه گذشته