جدول جو
جدول جو

معنی فطور - جستجوی لغت در جدول جو

فطور
غذایی که با آن افطار می کنند، فطر
تصویری از فطور
تصویر فطور
فرهنگ فارسی عمید
فطور
(فَ)
آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فطور
روزه را باز کردن، افطار کردن
تصویری از فطور
تصویر فطور
فرهنگ لغت هوشیار
فطور
((فُ))
جمع فطر، شکاف ها
تصویری از فطور
تصویر فطور
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلور
تصویر فلور
(دخترانه)
گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سطور
تصویر سطور
سطرها، خطها، رشته ها، رده ها، جمع واژۀ سطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلور
تصویر فلور
مجموع گیا هانی که در ناحیه ای می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شطور
تصویر شطور
شطرها، جزء ها، پاره ها، نیمه ها، جمع واژۀ شطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطیر
تصویر فطیر
نانی که خمیر آن ور نیامده باشد، در یهودیت، فصح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرور
تصویر فرور
فروهر، در آیین زردشتی ذره ای از ذرات نور اهورامزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نورافشانی و نشان دادن راه راست به روان است و پس از مردن شخص، راه بالا را می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد و فقط روان است که از جهت کارهای نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند، فره وش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطور
تصویر تطور
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون و حال به حال شدن، نظریه ای دربارۀ تکوین، ارتقا و تکامل جانداران و گیاهان که طبق آن نخستین موجودات جاندار از نوع واحد بوده و بنابر قوانین طبیعی در طی میلیون ها سال تنوع پیدا شده و نوع های مختلف به مرور زمان تکامل یافته و به صورت جانداران کنونی درآمده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطور
تصویر قطور
ضخیم، چیزی که دارای کلفتی و قطر بسیار باشد، ابر پرباران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطور
تصویر خطور
گذشتن اندیشه ای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتور
تصویر فتور
سستی و بی حالی، کمبود، نقصان، کوتاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفطور
تصویر مفطور
خلق شده، سرشته شده
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
کفتگی در بینی و روی جوان. ج، افاطیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
گوسپندی که روز فطر ذبح کنند. (اقرب الموارد) : ذبحنا فطوره، ای شاه یوم الفطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ ری ی)
آنچه بدان افطار نمایند و روزه گشایند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سرشته. مجبول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حکیم رومی گفت: ای شه زاده ! بیشتر اوصاف... در ذات اصفهان و نفس آن مجبول و مفطور است و شهر بغایت مبارک و معمور. (ترجمه محاسن اصفهان). طایفه ای آنند که این قوت اصلاً در ایشان مفطور نیست و ارشاد ایشان محال. (مصباح الهدایه چ همایی ص 52) ، مخلوق. خلق شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پیداکرده شده، شکافته شده. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طفور
تصویر طفور
برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عطر، بویه ها شمین ها ماده خوشبوی (نباتی یا حیوانی) بوی خوش جمع عطور. توضیح ماده خوشبوی روغنی شکل است که در اندامهای مختلف غالب گیاهان وجود دارد. یا عطرها. عطرها موادی هستند غالبا دارای بوی مطبوع و مخلوطی از چند ماده شیمیایی که در اکثر گیاهان به صورت قطرات کوچک داخل سلولهای گیاهی (خصوصا سلولهای بشره) وجود دارند و چون نور را بیش از مواد دیگر سیتوپلاسم منکسر می کنند به خوبی قابل تشخیصند. مواد عطری در اندامهای مختلف اکثر گیاهان از قبیل برگ و پوسته و گل و میوه و دانه وجود دارند. ترکیب شیمیایی عطرها اختلاطی از چند ماده است که مهمترین آنها عبارتند از هیدروکربورهای ترپنی و الکلهای مختلف و اسیدهاو ستن های مختلف و گاهی هم برخی ترکیبات گوگردی. عطرها کمی در آب حل می شوند ولی در اتر و بنزین و کلروفرم و الکل به خوبی حل می گردند ولی بر خلاف چربی ها با قلیاها تولید صابون نمی کنند و به علاوه در حرارتهای 100 تا 110 درجه در بافتها تبخیر می شوند و از بین می روند. از این رو می توان آنها را در مجاورت بخار آب تقطیر کرده به حالت مایع به دست آورد (طریقه استخراج عطرها) اسانس ها روغن های عطری مواد معطره. یا برگ عطر. شمعدانی عطری. یا عطر بهار نارنج. عطری را گویند که از شکوفه ها و گل های درخت نارنج گیرند. یا عطر رازقی. عطری را گویند که از گل رازقی به دست آورند. یا عطر گل. عطر گل سرخ. عطری را گویند که از گل سرخ بدست آورند. (گل گلاب) و آن به علت بوی بسیار مطبوعش مورد توجه است عطر گل گلاب عطر گل یا عطر گل گلاب. عطر گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
سستی اکاری سبک، کندی، آرمیدن پس از جوشش، نرمی پس از سختی آرمیدن آب بعد از جوشش، آرام شدن پس از تندی نرم شدن بعد از سختی، سست شدن، سستی ضعف، کندی آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدور
تصویر فدور
بز کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخور
تصویر فخور
فخر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
گونه گونی -1 گونه گونه شدنگوناگون گشتن حال بحال شدن، گوناگونی، جمع تطورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطور
تصویر شطور
تک خانه، پستان نا برابر، جامه نا برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطور
تصویر سطور
جمع سطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطور
تصویر خطور
دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چطور
تصویر چطور
چگونه، چسان: (احوالت چطور است)، چه: در برابر وقوع حادثه یا شنیدن خبری گویند: چطور شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفطور
تصویر مفطور
آفریده خلق شده آفریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطوره
تصویر فطوره
پارسی است فتوره (پارچه و قماش)
فرهنگ لغت هوشیار
بد کار کشود هم آوای بربت گناهورزی جهمرزی تپاهکاری بر انگیخته گردیدن برگناه، زنا کردن، رو گردانیدن از حق عدول از حق، تبهکاری فسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفطور
تصویر مفطور
((مَ))
خلق شده، آفریده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطیر
تصویر فطیر
برسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چطور
تصویر چطور
چگونه، چسان
فرهنگ واژه فارسی سره