- فطو(دَ نَ)
سخت راندن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تاریکی شب به همه جای رسیدن. (مصادر اللغۀ زوزنی)
معنی فطو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فطنت ها، درک کردن ها، زیرک و دانا بودن ها، هوشیاری ها، زیرکی ها، دانایی ها، جمع واژۀ فطنت
پایین، زیر
حقیر، پست، کوچک
پسوند متصل به واژه به معنای درون مثلاً فرو افتادن، فرو خوردن
حقیر، پست، کوچک
پسوند متصل به واژه به معنای درون مثلاً فرو افتادن، فرو خوردن
(نَ طِ)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان آواجیق بخش حومه شهرستان ماکو، در یک هزارگزی مرز ایران وترکیه واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
هزارجشان است که فاشرا باشد. (فهرست مخزن الادویه). فاشرا. هزارافشان. هزارچشان. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود
(فَ)
لغت نامه دهخدا
آنچه بدان افطار کنند و روزه گشایند. (منتهی الارب). آنچه بدان روزه گشایند از طعام و جز آن. (از اقرب الموارد)
خردل ابیض. (فهرست مخزن الادویه)
چایمان انگلیسی شار ریزش، لوره لور (سیل) زبانزد زمین شناسی انگلیسی گربه رو، تنوره دود کش
بر آمدن برآب، نمایانی برگ بر درخت، سخت دویدن: آهو، مردن، به کاری در آمدن
آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند. سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند. یا اتوی برقی (الکتریکی)، اتویی که حرارت آن بوسیله یک صفحه عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخه برق وصل است تاء مین میگردد. چین بر
