جدول جو
جدول جو

معنی فطم - جستجوی لغت در جدول جو

فطم
(دَ نَ جَ)
بریدن چیزی را، بازداشتن مرد را از عادت وی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از شیر بازگرفتن. (از اقرب الموارد). رجوع به فطام شود
لغت نامه دهخدا
فطم
(فُ طُ)
جمع واژۀ فطیم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فطم
بریدن
تصویری از فطم
تصویر فطم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فهم
تصویر فهم
دریافتن، درک کردن، دانستن، علم، دانش، قوۀ ادراک چیزی، بن مضارع فهمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهم
تصویر فهم
فهمیده، دانا، بافهم، آگاهانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فحم
تصویر فحم
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، انگشت، زگال، آلاس، شگال، اشبو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطن
تصویر فطن
فطنت ها، درک کردن ها، زیرک و دانا بودن ها، هوشیاری ها، زیرکی ها، دانایی ها، جمع واژۀ فطنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطام
تصویر فطام
از شیر گرفتن کودک، کنایه از جدا کردن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرم
تصویر فرم
شکل، مدل، کاغذی حاوی پرسش هایی از فرد متقاضی استخدام، ثبت نام و مانند آن، لباسی یک شکل برای اعضای یک مجموعه، یونیفرم، مقابل محتوا، در علوم ادبی مجموعۀ ویژگی های ساختاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام
تصویر فام
رنگ، گون
وام، قرض، دین، پام، برای مثال به فعل نیک و به گفتار خوب، پشت عدو / چو عاقلان جهان زیر فام باید کرد (ناصرخسرو۱ - ۲۰۳)
پسوند متصل به واژه به معنای مانند مثلاً ازرق فام، زردفام، زنگارفام، سبزفام، سرخ فام، سیه فام، برای مثال فیروزه فام، برافروخت رخسارۀ لعل فام / یکی بانگ زد هر دو را پور سام (فردوسی۴ - ۲۹۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخم
تصویر فخم
فهمیدن، درک کردن، دریافتن، پی بردن، فهم داشتن، حس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوم
تصویر فوم
گندم، نخود و هر دانه ای که از آن نان می پزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطم
تصویر لطم
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطم
تصویر بطم
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بنگلک، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش، بنک، جنجک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فام
تصویر فام
قرض، دین، وام، رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدم
تصویر فدم
گنگلاج کند سخن، دیر یاب، گول و بد خوی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخم
تصویر فخم
بزرگ قدر
فرهنگ لغت هوشیار
انگشت هر آنگه که بر زد یکی باد سرد چو زنگی بر انگیخت ز انگشت گرد (فردوسی) زگال اخگر خاموش انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرم
تصویر فرم
غم و دلتنگی و اندوه شکل، رسم و طرز و رفتار، قالب و نمونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقم
تصویر فقم
بینی سگ، آرواره زنخ پر نااستوار لب پر
فرهنگ لغت هوشیار
بوی یاب سگ شکاری سگ تازی، بویه کش بوینده بوی خوش، بوسه دادن، شکفتن دهان پیرا دهان زنخ زنخ و ریش شیفتگی، آزوری آزمندی، ماندگاری، بایا دانی
فرهنگ لغت هوشیار
آوند پر آوند لبریز بازوی پر بازوی ستبر، پر شدن آوند و خنور، زنبک تننده (عنکبوتی) گل تننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطیم
تصویر فطیم
از شیر گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاطم
تصویر فاطم
از شیر باز شده از شیر باز شده (شتر بچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطم
تصویر عطم
پشم رنگین، پشم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطم
تصویر شطم
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطم
تصویر سطم
دریستن، تیزی در تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطم
تصویر حطم
شکستن شکسته حال شکسته حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطم
تصویر اطم
خشمیدن، چسبیدن پیوستن، بند آمدن: پیشاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطن
تصویر فطن
باهوش و زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرم
تصویر فرم
گونه، پیکر گونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فهم
تصویر فهم
دانایی
فرهنگ واژه فارسی سره