جدول جو
جدول جو

معنی فطز - جستجوی لغت در جدول جو

فطز
(دَ مَ سَ)
مردن و گویند لغتی است در فطس. (از اقرب الموارد). رجوع به فطس شود
لغت نامه دهخدا
فطز
مردن
تصویری از فطز
تصویر فطز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرز
تصویر فرز
چابک، چالاک، جلد، چست، به تندی مثلاً فرز رفت سر کوچه و برگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلز
تصویر فلز
جسم معدنی چکش خوار، درخشنده و رسانای برق و گرما که معمولاً به صورت جامد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرز
تصویر فرز
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوز
تصویر فوز
پیروزی یافتن، رستگار شدن، پیروزی، رهایی، رستگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطن
تصویر فطن
فطنت ها، درک کردن ها، زیرک و دانا بودن ها، هوشیاری ها، زیرکی ها، دانایی ها، جمع واژۀ فطنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاز
تصویر فاز
هر مرحله ای از فرآیند ساخت ساختمان یا تاسیسات، کنایه از حالت، نمود، سیم دارای جریان، سیم فاز، در علم فیزیک حالت های فیزیکی یک ماده مانند مایع، جامد، ویژگی گاز بودن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوز
تصویر فوز
پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بتپوز، فرنج، پتفوز، بتفوز، برفوز، بنفوز، پوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطن
تصویر فطن
باهوش، زیرک، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکز
تصویر فکز
دودکش، برای مثال ز بس که آتش فتنه به دل برافروزی / سیاه روی و غلیظی چو فکز آتشدان (دقیقی - ۱۰۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطس
تصویر فطس
کوبیدن و پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوز
تصویر فوز
پیروزی، رهائی، رستگاری اطراف و پیرامون دهان، هجوم و غلبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطا
تصویر فطا
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، زدن با جوبدستی، بچه انداختن، تراشیدن چوب گشن پذیری: در کویک ماده، پهن شدن: نوک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطم
تصویر فطم
بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطن
تصویر فطن
باهوش و زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
سیم برقی که دارای الکتریسته مثبت باشد، چنانکه گوییم بر سه فاز یعنی مقدار الکتریسته ای که از سه سیم مثبت وارد دستگاه کنتور می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجز
تصویر فجز
بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشایش روزه، روزه گشادن، عید فطر
فرهنگ لغت هوشیار
دود کش پارسی است بینی دیگدان، دودکش (اجاق) : ز بس که آتش فتنه بدل برافروزی سیاه روی و غلیظی جو فکز آتشدان
فرهنگ لغت هوشیار
میاندو پشته میان پشته جدا زون (زون سهم سهام)، راه کوهستانی مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان. مهره ایست از مهره های شطرنج و آن بمنزله وزیر است فرزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلز
تصویر فلز
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاز
تصویر فاز
سیم برقی که دارای الکتریسیته مثبت است، مرحله و دوره مشخص در یک فرآیند، گام (واژه فرهنگستان)، منطقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرز
تصویر فرز
((فِ رْ))
چابک، چالاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرز
تصویر فرز
سبزی ای که در غایت تری و طراوت باشد. فرزد، فریز، فریس، فرزه، پریز، فریژ و فریج نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوز
تصویر فوز
پوز، گرداگرد دهن، آروغ
فرهنگ فارسی معین
((فِ لِ زّ))
جسمی است معدنی هادی الکتریسته که می توان آن را به شکل مفتول درآورد یا صفحه صفحه کرد مانند آهن، نقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فکز
تصویر فکز
((فَ))
بینی دیگدان، دودکش (اجاق)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطن
تصویر فطن
((فِ طَ))
جمع فطنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطن
تصویر فطن
((فَ طِ))
زیرک، باهوش، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطر
تصویر فطر
((فِ طْ))
باز کردن روزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوز
تصویر فوز
((فُ))
پیروزی یافتن، رستگار شدن، پیروزی، فتح، رستگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلز
تصویر فلز
توپال
فرهنگ واژه فارسی سره