- فطرا
- یونانی تخم برز
معنی فطرا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی درنگ
سرشت
نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
ویژگی های ذاتی، سرشت، طبیعت، نهاد، آفرینش، خلقت
فقیرها، تنگ دست ها، در تصوف سالک ها، جمع واژۀ فقیر
مبالغه کردن در مدح کسی، از حد درگذشتن در مدح و ستایش کسی
جمع فقیر تهیدستان تنگدستان، عارفان درویشان
اصلی، ذاتی، طبیعی، خلقی
زکات بدن که در روز عید فطر داده میشود
نام یکی از حواریون عیسی علیه السلام
طبعاً، عادتاً، سرشت طبیعت
آفرینش، خمیره، سرشت
شمشیر کند
بشتاب، دردم، بیدرنگ، در حال، در تازی نیامده باشتاب زود
تازه گشته، آبدار، پاکیزه تازه کرده شده، نم دار کرده، مصفی، تازه و تر
تازه کرده شده، نم دار، آب دار
فطریه، صدقه ای که طبق دستور شرع باید در غروب روز آخر ماه رمضان کنار گذاشته شود و در روز عید فطر به مستحقان داده شود، فطری
به شتاب، بی درنگ
ذاتی، طبیعی، جبلی
تر و تازه، آب دار
ماورا
گشودن و باز کردن روزه
دورتر، بالاتر، آنسوتر مثلاً فرابنفش، فراطبیعی،
در، برای مثال این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱ - ۶۲) نزدیک، نزد، برای مثال سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینۀ من خوابت هست؟ (حافظ - ۶۰)
به سوی، به جانب مثلاً سیم را فرا او سپرد،
بر، برای مثال شحنۀ مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فراروی من (نظامی۱ - ۴۸)
(پیشوند) «ب»، «بر» و مانند آن در ترکیب با افعال، برای مثال که گفت آن روی شهرآشوب بنمای / چو بنمودی دگر بارش فراپوش (سعدی۲ - ۴۷۲)
در،
به سوی، به جانب مثلاً سیم را فرا او سپرد،
بر،
(پیشوند) «ب»، «بر» و مانند آن در ترکیب با افعال،
گور خر از جانوران گورخر
گشایش روزه، روزه گشادن، عید فطر
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
((فَ))
فرهنگ فارسی معین
بر سر فعل درآید و آن در اصل به معنی به، به سوی، در باشد، فرارو، نزد، نزدیک، فرااو رفتم، به، با، سوی، جانب، بلند، عالی، در میان، فراچنگ، دورتر یا بالاتر، فراتر، پیرامون