جدول جو
جدول جو

معنی فطرا - جستجوی لغت در جدول جو

فطرا
یونانی تخم برز
تصویری از فطرا
تصویر فطرا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فورا
تصویر فورا
بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
سرشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فارا
تصویر فارا
(دخترانه)
نام کوهی در مغرب فلات ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اطرا
تصویر اطرا
نیک ستودن کسی را مبالغه کردن در مدح کسی، تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
ویژگی های ذاتی، سرشت، طبیعت، نهاد، آفرینش، خلقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقرا
تصویر فقرا
فقیرها، تنگ دست ها، در تصوف سالک ها، جمع واژۀ فقیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطرا
تصویر اطرا
مبالغه کردن در مدح کسی، از حد درگذشتن در مدح و ستایش کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقرا
تصویر فقرا
جمع فقیر تهیدستان تنگدستان، عارفان درویشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطری
تصویر فطری
اصلی، ذاتی، طبیعی، خلقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطره
تصویر فطره
زکات بدن که در روز عید فطر داده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطرس
تصویر فطرس
نام یکی از حواریون عیسی علیه السلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطرتا
تصویر فطرتا
طبعاً، عادتاً، سرشت طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
آفرینش، خمیره، سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطار
تصویر فطار
شمشیر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فورا
تصویر فورا
بشتاب، دردم، بیدرنگ، در حال، در تازی نیامده باشتاب زود
فرهنگ لغت هوشیار
تازه گشته، آبدار، پاکیزه تازه کرده شده، نم دار کرده، مصفی، تازه و تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقرا
تصویر فقرا
((فُ قَ))
جمع فقیر، تهی دستان، تنگ دستان، عارفان، درویشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطری
تصویر فطری
((فِ طْ))
ذاتی، طبیعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطرت
تصویر فطرت
((فِ طْ رَ))
سرشت، طبیعت، صفت ذاتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطرا
تصویر مطرا
تازه کرده شده، نم دار، آب دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطره
تصویر فطره
فطریه، صدقه ای که طبق دستور شرع باید در غروب روز آخر ماه رمضان کنار گذاشته شود و در روز عید فطر به مستحقان داده شود، فطری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فورا
تصویر فورا
به شتاب، بی درنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطری
تصویر فطری
ذاتی، طبیعی، جبلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطرا
تصویر مطرا
تر و تازه، آب دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا
تصویر فرا
ماورا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا
تصویر فرا
دورتر، بالاتر، آنسوتر مثلاً فرابنفش، فراطبیعی،
در، برای مثال این همه محنت که فراپیش ماست / اینت صبوری که دل ریش ماست (نظامی۱ - ۶۲) نزدیک، نزد، برای مثال سر فراگوش من آورد به آواز حزین / گفت کای عاشق دیرینۀ من خوابت هست؟ (حافظ - ۶۰)
به سوی، به جانب مثلاً سیم را فرا او سپرد،
بر، برای مثال شحنۀ مست آمده در کوی من / زد لگدی چند فراروی من (نظامی۱ - ۴۸)
(پیشوند) «ب»، «بر» و مانند آن در ترکیب با افعال، برای مثال که گفت آن روی شهرآشوب بنمای / چو بنمودی دگر بارش فراپوش (سعدی۲ - ۴۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرا
تصویر فرا
گور خر از جانوران گورخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشایش روزه، روزه گشادن، عید فطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطا
تصویر فطا
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا
تصویر فرا
((فَ))
گورخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا
تصویر فرا
((فَ رّ))
پوستین دوز، پوستین فروش، پوست پیرا، واتگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا
تصویر فرا
((فَ))
بر سر فعل درآید و آن در اصل به معنی به، به سوی، در باشد، فرارو، نزد، نزدیک، فرااو رفتم، به، با، سوی، جانب، بلند، عالی، در میان، فراچنگ، دورتر یا بالاتر، فراتر، پیرامون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطر
تصویر فطر
((فِ طْ))
باز کردن روزه
فرهنگ فارسی معین