جدول جو
جدول جو

معنی فضولی - جستجوی لغت در جدول جو

فضولی
مداخلۀ بی جا در کار دیگران، برای مثال در کارخانه ای که ره علم و عقل نیست / وهم ضعیف رای فضولی چرا کند (حافظ - ۳۷۸)
فضول
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
فرهنگ فارسی عمید
فضولی
ابلوک نخود هر آش در فارسی بر سری ابلوکی، یاوه گویی ژاژ خایی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
فرهنگ لغت هوشیار
فضولی
((فُ))
مداخله بی جهت در کار دیگران، یاوه گویی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
فرهنگ فارسی معین
فضولی
Meddlesomeness, Officiousness
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فضولی
intromissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فضولی
вмешательство , навязчивость
دیکشنری فارسی به روسی
فضولی
Einmischung, Aufdringlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
فضولی
ingerencja, wścibskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
فضولی
втручання , нав'язливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
فضولی
entrometimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
فضولی
ingérence, immixtion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
فضولی
ingerenza, invadenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
فضولی
inmenging, opdringerigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
فضولی
हस्तक्षेप , दखलंदाजी
دیکشنری فارسی به هندی
فضولی
campur tangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فضولی
تدخّلٌ , تدخّلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
فضولی
간섭 , 참견
دیکشنری فارسی به کره ای
فضولی
התערבות , התערבות
دیکشنری فارسی به عبری
فضولی
干涉 , 过分殷勤
دیکشنری فارسی به چینی
فضولی
干渉 , おせっかい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
فضولی
karışıklık, işgüzarlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
فضولی
uingiliaji, kuingilia kati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
فضولی
การแทรกแซง , ความเจ้ากี้เจ้าการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
فضولی
হস্তক্ষেপ , নাক গলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
فضولی
دخل اندازی , مداخلت
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع فضل یاوه گو، آنکه اخبار مضره به دیگران رساند، باقیمانده از مال زیاده بر حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضلی
تصویر فضلی
فزونی فرجادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضول
تصویر فضول
((فُ))
جمع فضل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضول
تصویر فضول
باقی مانده مال بیش از حد نیاز، آن چه که به طور طبیعی از بدن دفع می شود، یاوه گویی، در فارسی به معنی کسی که در کار دیگران دخالت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضول
تصویر فضول
یاوه گو
کسی که بی جهت در کار دیگران مداخله می کند
باقی ماندۀ مال، زیاده بر حاجت
آنچه به طور طبیعی از منافذ بدن خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فضول
تصویر فضول
Nosy, Prying, Snoopy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
intrometido, curioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
любопытный
دیکشنری فارسی به روسی
wścibski, ciekawski
دیکشنری فارسی به لهستانی