جدول جو
جدول جو

معنی فضولگو - جستجوی لغت در جدول جو

فضولگو
(دْ / دِ نِ)
بیهوده گو. فضول. فضول آقا. فضول باشی. رجوع به مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فضولی
تصویر فضولی
مداخلۀ بی جا در کار دیگران، برای مثال در کارخانه ای که ره علم و عقل نیست / وهم ضعیف رای فضولی چرا کند (حافظ - ۳۷۸)
فضول
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
جمع واژۀ فضول. (فرهنگ فارسی معین). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ نِ)
فالگوی، آنکه فال زند و تعبیر کند و سرانجام آن را بگوید، فالگیر، فال زن، فالکباز:
همان نیز گفتار آن فالگو
که گفت او بپیچد ز تخت تو رو،
فردوسی،
بسان فالگویانند مرغان بر درختان بر
نهاده پیش خویش اندر پر از تصویر دفترها،
منوچهری،
مرد را عقل رایزن باشد
سغبۀ فالگوی زن باشد،
سنایی
لغت نامه دهخدا
(فُ)
آنکه کار بی فایده کند و در پی مالایعنی رود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که کار بیهوده کند، آنکه بی جهت در امور دیگران مداخله کند، بدین معانی در فارسی ’فضول’ مستعمل است. (فرهنگ فارسی معین) :
عدو چو گشت فضولی حقیرتر گردد
که تعبیه ست کمی در فزونی و آماس.
سیدحسن غزنوی.
از دهر زاد و دهر فضولی نمای را
خون ریختی گرش نبدی حق مادری.
خاقانی.
- فضولی کردن:
به صاحب ردی و صاحب قبولی
نشاید کرد مهمان را فضولی.
نظامی.
، کسی است که او را نه ولی است و نه اصیل و نه وکیل. (تعریفات) ، درزی. (منتهی الارب). خیاط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فالگو
تصویر فالگو
آنکه فال زند و پیش بینی کند فالگیر فال زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
ابلوک نخود هر آش در فارسی بر سری ابلوکی، یاوه گویی ژاژ خایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضول گوی
تصویر فضول گوی
ژاژ خا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولات
تصویر فضولات
جمع فضول، آدمی تراو ها آخال جمع فضول آخال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولات
تصویر فضولات
((فُ))
جمع فضول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
((فُ))
مداخله بی جهت در کار دیگران، یاوه گویی
فرهنگ فارسی معین
براز، نجاست، پس مانده ها، زواید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
فضوليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
Meddlesomeness, Officiousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
ingérence, immixtion
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سبک سری، بیهودگی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
karışıklık, işgüzarlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
uingiliaji, kuingilia kati
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
دخل اندازی , مداخلت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
การแทรกแซง , ความเจ้ากี้เจ้าการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
হস্তক্ষেপ , নাক গলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
干涉 , 过分殷勤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
干渉 , おせっかい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
inmenging, opdringerigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
התערבות , התערבות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
간섭 , 참견
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
campur tangan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
हस्तक्षेप , दखलंदाजी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
ingerenza, invadenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
втручання , нав'язливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
ingerencja, wścibskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
Einmischung, Aufdringlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
вмешательство , навязчивость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
intromissão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فضولی
تصویر فضولی
entrometimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی