جدول جو
جدول جو

معنی فصحاء - جستجوی لغت در جدول جو

فصحاء
(فُ صَ)
جمع واژۀ فصیح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فصحا و فصیح شود
لغت نامه دهخدا
فصحاء
جمع فصیح، زبان آوران: مردان مردان سخنور کسی که کلامش دارای فصاحت باشد زیان آور ترزبان، جمع فصحا (ء)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فصحا
تصویر فصحا
فصیح ها، ویژگی کسانی که خوب سخن بگویند و کلامش بدون ابهام باشد، همراه با شیدایی ها، جمع واژۀ فصیح
فرهنگ فارسی عمید
(فُ صَ)
فصحاء. گشاده زبانان: همه فصحا پیش او سپر بیفکندند. (تاریخ بیهقی). رجوع به فصاء شود
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیح به معنی پنددهنده است. (از آنندراج) (از متن اللغه). رجوع به نصیح شود: و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
مؤنث ارصح. زن لاغرسرین. ج، رصح. (از آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مؤنث افلح. زن کفته لب زیرین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مؤنث افیح. (اقرب الموارد) : ارض فیحاء، زمین فراخ، آشام با توابل، سرای فراخ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
موش. (منتهی الارب). الفأره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِحْحا)
جمع واژۀ صحیح. (منتهی الارب) (قطر المحیط). مقابل مرضی ̍. تندرستان. (غیاث). مردمان صحیح و سالم و تندرست. (ناظم الاطباء). و رجوع به صحیح شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ پَ رَ)
اصحاء سکران، هشیار شدن مست از مستی. (منتهی الارب). بهوش آمدن مست و مشتاق. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از نصحاء
تصویر نصحاء
جمع نصیح، پند دهندگان جمع نصیح
فرهنگ لغت هوشیار
زمین فراخ، سرای فراخ، آشام تند شوربای تند زمین فراخ، آشام باتوابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلحاء
تصویر فلحاء
لب گرده ای زن
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصحا
تصویر فصحا
کسی که کلامش دارای فصاحت باشد زیان آور ترزبان، جمع فصحا (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فصحا
تصویر فصحا
((فُ صَ))
جمع فصیح
فرهنگ فارسی معین